استاد ما در رساله «الولاية» كه از نفائس كتب ايشان و از رسالههاى
بسيار ذى قيمت و خيلى پر محتوى است، مَمْشاى خود را بر اين أساس قرار داده و
فرمودهاند: الْوَلَايَةُ هِىَ الْكَمَالُ الاخِيرُ الحَقِيقِىُّ لِلإنْسَانِ، وَ
إنَّهَا الْغَرَضُ الاخِيرُ مِنْ تَشْرِيعِ الشَّرِيعَةِ الْحَقَّةِ الإلَهِيَّةِ[1] «ولايت آخرين درجه كمال إنسان، و
آخرين منظور و مقصود از تشريع شريعت خداوندى است.»
و در تفسير «الميزان» فرمودهاند: گرچه براى ولايت معانى بسيارى ذكر
كردهاند، وَ لَكِنَّ الاصْلَ فِى مَعنَاهَا ارْتِفَاعُ الْوَاسِطَةِ الْحَآئِلَةِ
بَيْنَ الشَّيْئَيْنِ بِحَيْثُ لَا يَكُونُ بَيْنَهُمَا مَا لَيْسَ مِنْهُمَا[2] «و ليكن أصل در معنى آن، برداشته
شدن آن واسطهاى است كه بين دو چيز حائل شده باشد، بطوريكه بين آن دو چيز غير از
آن دو باقى نماند.» و سپس براى نزديكى چيزى به چيز ديگرى به أنحاء وجوه قرب و
نزديكى استعاره آوردهاند، همچون قُرب نَسَبى و مكانى و قرب منزلتى و صداقت و غير
ذلك.
و به همين مناسبت به هر يك از دو طرف وَلايت، وَلِىّ گفته مىشود؛
بالاخصّ بجهت آنكه هر يك از آن دو، نسبت به ديگرى حالتى از قرب را دارد كه غير او
ندارد. و بنابراين، خداوند سبحانه وَلِىّ بنده مؤمن خود است؛ بعلّت آنكه امور او
را زير نظر دارد و شؤون او را تدبير مىكند، و او را در صراط مستقيم هدايت
مىفرمايد؛ و او را در امورى كه سزاوار اوست أمر مىكند، و از امورى كه سزاوار او
نيست نهى مىنمايد؛ و در دنيا و آخرت او را نصرت و يارى مىكند. و مؤمن حقيقىّ و
واقعىّ نيز وَلِىّ پروردگارش مىباشد؛ زيرا كه خود را در أوامر و نواهى او تحت
ولايت او در مىآورد؛ و نيز در جميع بركات معنويّه از هدايت و توفيق و تأييد و
تسديد و آنچه در پى دارند از مكرّم داشتن بواسطه