را بدست بياوريد و از ميان همه آنها جمع
كنيد، فقط يك كتاب كوچك ميشود به اندازه كتاب «مَعالِمُ الاصول» كه شما مىتوانيد
آنرا در جيب خود بگذاريد؛ و بقيّهاش از همين رواياتى است كه غالباً رُوات آنها
عَدل و ثِقه نبودهاند؛ مُنتهَى أصحاب، آنها را تلقِّىِ بقبول نموده و عمل
كردهاند. و خود، اين دعاها را ميخوانده و براى يكديگر روايت مىكردهاند.
همين «صحيفة سجّاديّه» با اينكه ميتوان گفت: حاوى بهترين دعاهاى ما
است، ليكن داراى سَنَدى در درجه أعلاى از صحّت نيست.
پس اگر ما بخواهيم به اين قسم عمل كنيم و فقط آن روايات صحيحه را
بگيريم، أصلًا چيزى در دست نمىماند. و دليل ما هم بر عمل به آنها اينست كه مبناى
ما و مَناط در عمل به روايات، وُثوقاست. «وثوق» در هر روايتى پيدا شد حجّت است، و
در هر خبرى پيدا نشد مردود است؛ و لو اينكه راوى آن ثِقه و عادل باشد.
و لذا نتيجه بحث در اين مقام، و در بحث خبر واحد، و همچنين در بقيه
مواردى كه از اين موضوع گفتگو ميشود، عمل به أخبارى است كه مُنْجَبَر به شُهرت
باشد، و إعراض از أخبارى است كه أصحاب به آنها عمل نكردهاند. و نتيجه حاصله از
بحثهاى وارده در حجّيّت خبر واحد، ما را بدين غايت ميرساند.
كلام استاد أعظم: شيخ حسين حِلّىّ در مناط مقبوله عمر بن حنظله و
ما شابَهها
حال كه مطلب به اينجا رسيد، سزاوار است كه مطلبى را از استاد
بزرگوارمان در فقه و اصول (در نجف أشرف) حضرت آية الله آقاى آقا شيخ حسين
حِلّىّرَحمَةُ اللَه علَيهِ رَحمَةً وَاسِعَة، نقل كنيم.
(ايشان واقعاً آيتى بود إلهى، و استوانه علم و تَقوَى و درايَت؛ و
تحقيقاً نمونه علّامه حلّى در وسعت علم و اطّلاع؛ و حقّاً در فقه و اصول در نجف بى
نظير بود. بلكه وقتى من به نجف أشرف مشرّف شدم و در جميع بحثها تفحّص و تحقيق
نمودم، اگر مرحوم شيخ حسين حلّى نبود، دو مرتبه براى إدامه