ميكنى، و اين روشن است. آن پسرى هم كه بعضى
أوقات راست ميگويد و بعضى از أوقات دروغ ميگويد، او را هم بايد فى الجُمله دعا
كنى. و أمّا نفرين بايد براى آن كسى باشد كه هميشه دروغ ميگويد!
پدر گفت: نه، شما نميدانيد؛ مسأله از اين قرار نيست! زيرا من خاطرم
از آن پسر راستگو و دروغگو آسوده است. ميدانم اين پسر راست ميگويد و هر خبرى كه
ميآورد صادق است؛ لذا بر طبق آن خبر عمل ميكنم. آن پسرى هم كه دروغ ميگويد خاطرم
از او جمع است؛ چرا كه ميدانم هميشه دروغ ميگويد. وقتى خبرى آورد به آن ترتيب أثر
نداده و راحتم. أمّا خدا اين را جوانمرگ كند كه بعضى أوقات راست و گاهى دروغ
ميگويد؛ و من را به زحمت مىاندازد. خبرى مىآورد، من نميدانم راست است كه دنبالش
بروم، يا دروغ است كه به آن ترتيب أثر ندهم. اگر راست باشد و من دروغ بپندارم و
آنرا دنبال نكنم، در مهلكه افتادهام، و اگر دروغ باشد و به آن ترتيب أثر بدهم باز
هم در مَهلَكه افتادهام. لذا اين پسر مرا بيچاره كرده است، و شبها خواب را از من
گرفته و روزها استراحت را از من ربوده است.
نتيجه بحث در مبحث خبر واحد، حجيّت خبر موثّق است
سخن در اين است كه: اين أخبار و رواياتى كه ما در دست داريم
مجموعهاى است از صحيح و سقيم؛ و اگر ما ميدانستيم كه خبر فاسق صد در صد خلاف واقع
است، بكلّى به آن عمل نمىكرديم؛ ولى ما مىبينيم كه بسيارى از اين أخبار صحيح
است؛ چون فاسق كه پيوسته دروغ نمىگويد! بلكه گاهى أوقات دروغ ميگويد. همانطور كه
أفراد معمولى و عادى كه در بين ما هستند و دروغ ميگويند، همه أخبارشان دروغ نيست؛
گاهى أوقات راست و گاهى دروغ ميگويند. و اين مسأله، إنسان را بزحمت مىاندازد.
و همين أمر موجب زحمت علماء و بزرگان ما شده است كه تا اين حدّ در
أخبار تفحُّص نمايند، و أخبار مُوثَّق و صحيح را از غير آن جدا نموده و در أخبارى
كه رُوات آنها فاسقند تبيُّن كنند، و ببينند: اگر قرائن و شواهدى بر صدق