و بطور كلّى در اينجا بايد حتماً خصوصيّت آن
أفرادى كه مورد خطاب حضرت هستند، و نيز خصوصيّت حضرت، از جهت تَشَخُّصِ جعفر بن
محمّد بودن، إلغاء بشود. اين طرف مىشود ولايت، و آنطرف هم ميشود طبيعت مُكلَّفين
و مُوَلَّى عَلَيْهم.
أحكام بر أساس قضاياى حقيقيّه جعل مىشوند، نه قضاياى خارجيّه
و سرّ مطلب اين است كه: أحكام هميشه روى طبايع خارجى قرار ميگيرند؛
نه روى أفراد. أحكام هميشه بر أساس قضاياى حقيقيّه جعل ميشوند؛ نه قضاياى خارجيّه.
قضيّه خارجيّه؛ مثل اينكه گفته شود: زيدٌ قآئمٌ. «زيدٌ قآئمٌ» يك
قضيّه خارجيّه است. يعنى زيدى كه در خارج است، زيدِ مشخّص و معيّن در خارج، متّصف
به وصف قيام و محكوم به قيام است. اين قضيّه خارجيّه است. يا مثلًا: «كوه أبو
قُبَيْس سه رُبع زمين مكّه را پوشانده است.» اين يك قضيّه خارجيّه است.
أمّا در قضاياى حقيقيّه، حكم روى نفس طبيعت ميرود، مانند: الْمآء
بارِدٌ. طبيعت آب سرد است. اين نظر به خارج ندارد كه اين آبهائى كه در خارج هستند
سردند؛ مىگويد طبيعت آب سرد است و لو اينكه الآن در تمام عالم يك قطره آب هم پيدا
نشود، باز هم طبيعت آب سرد است. آب، مطلق است؛ خواه آبهائى كه سابقاً بوده و يا
بعداً خواهد بود و يا آبهائى كه الآن وجود دارد. در اينجا حكم، روى طبيعت رفته
است. اين را مىگويند: قضيّه حقيقيّه.