ضد اين معيارها در او بود اين آدم حق ندارد
كه جانشين علىّ بن ابى طالب، خودش را معرفى كند، حق ندارد ولايت شيعه را و ولى امر
بودن را، ادعا كند و كسى حق ندارد از او بپذيرد، اين اولين مطلبى است كه دراين
زمينه در پيرامون مسئله ولايت پيش مىآيد البته مطلب دوم را همين جا اشاره كرديم و
آيهاش را هم نوشتيم.
اگر كسى اين سئوال را بكند كه به چه دليل مىگوئيد ولايت امر در
اختيار خدا و مال خداست؟ جواب اينست كهاين ناشى از يك فلسفله طبيعى است كه در
جهان بينى اسلام مشخص و معين شدهاست. در جهان بينى اسلام همه چيز عالم از قدرت
پروردگار ناشى مىشود وَ لَهُ ما سَكَنَ فِى اللَّيْلِ وَ
النَّهار[1] هر آنچه در روز و شب آرميده است از آن خداست. وقتى كه همه پديده هاى
خلقت مال اوست و حكومت تكوينى بر همه چيز در اختيار اوست حكومت قانونى و تشريعى هم
بايد در اختيار او باشد چارهاى نيست. اين هم مطلب دوم تا برسيم به مطالب بعدى.
حالا توجه كنيد به آيات بعدى كه مطرح مىشود:
اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها[2] (همانا خدا شما را فرمان مىدهد كه امانتها را به اهلش برگردانيد) وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْل (و چون ميان مردم داورى و حكومت و قضاوت مىكنيد بر طبق عدل و داد
حكومت و قضاوت بكنيد.) إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكُمْ
بِهِ (همانا پروردگار به چه نيكو چيزى شما را پند مىدهد و موعظه مىكند) إِنَّ اللَّهَ كانَ سَميعاً بَصيرا
(همانا پرودگار شنوا و بيناست.) پس آنچه كه بشما فرمان مىدهد از روى شنوائى و
آگاهى و دانش كامل است. چون شنواى نيازهاى درونى شماست چون بيناى سرنوشت شماست لذا
آنچه را كه احتياج داريد به شما مىدهد و مىبخشايد.
اين آيه اول است كه درباره امانت صحبت مىكند و ميگويد