نام کتاب : نظام سياسى اسلام نویسنده : نصرتى، على اصغر جلد : 1 صفحه : 336
اسلامى است؛ اما مفاد نظريه آن است كه
انسان، بيرون از دايرهى منصوصات دينى، اجازهى تصرف و توسعهى ميدان فاعليت ندارد
و از آن با عنوان دستكارى در آفرينش ياد مىشود.
البته اين ديدگاه، در مرحلهى اثباتى، حرفى براى گفتن ندارد و از
آنجا كه انسان و جامعه خالى از عمل نيست و به هر حال بايد در مقابل موضوعات و
مسائل مبتلا به، واكنش و موضعگيرى مناسب داشته باشد، عنوان مىكند كه: «براى خروج
از بنبست بايد بين نظر و عمل تفكيك قايل شويم؛ يعنى هرچند در تئورى و در مقام
نظر، اسلام را معارض تمدن جديد مىدانيم؛ اما در مقام عمل به دليل آنكه نفى تمدن
جديد و مظاهر آن، موجب تنگنا و عسر و حرج و اختلال در نظام اجتماعى خواهد شد، از
باب اضطرار، به هر ميزان كه لازم و ضرورى باشد، از سازوكارهاى تمدن جديد استفاده
خواهيم كرد»[1] و از
فوايد و نتايج نظريه به اين بسنده مىكند كه نفى انفعال روحى و فكرى در مقابل غرب
و تجدد و ابطال پندار عقبماندگى، مهمترين دستاورد نظريهى تعارض اسلام و تجدد است
كه مانع غلبهى تام و تمام غرب خواهد شد و از سوى ديگر معتقد است كه در مقام عمل
نيز مىتوان از توسعه و تشديد حاكميت غرب بر شؤون گوناگون جامعه، جلوگيرى نموده با
در پيش گرفتن راهبرد «اقدم و انتظار» به اندازهى وسع و فرصتهاى باقىمانده، به
اصلاح امور پرداخته و با گسترش روشنگرى در مورد وضعيت اضطرارى و نامتعادل حاكم بر
زمانهى كنونى، جوامع بشرى را براى تحولى عميق و فراگير كه عالم و آدمى نو ايجاد
خواهد كرد، آماده نمود[2].
اگر نظريهاى نتوانست، در مرحله اثباتى رهنمود داشته باشد؛ هرچند در
مرحله سلبى به نتايج خوبى رسيده باشد؛ اما قابل دفاع نيست و همانطور كه اذعان شد،
در اين نظريه نيز، هيچ موضع اصلاحى جديدى در مرحلهى عمل اتخاذ نمىشود و جامعه
اسلامى، همچنان دچار انفعال و تحت تأثير سياستها و همسو با جهتگيرى تجدد و نظام
سياسى حاكم بر آن تمدن خواهد بود، مضافا بر اينكه در مرحلهى تئوريك نيز دستگاه
معرفتى پويا و فعالى كه در آن، عقل، به عنوان پيامبر درونى، نقش واقعى خود را
يافته باشد، ارائه نمىشود.