آن است كه از آنها بخواهيم كه مرد باشند و
طبق گفته فمينيسم اين، نابرابرى است.
اما بهنظر مىرسد كه اين چيزى بيش از خودستايى نادرست فمينيسم نباشد
و تأثير نهايى آن اين است كه فقط موقعيت زنان، نامطلوبتر مىشود. چون هنوز مشخص
نيست كه اكثر زنان واقعاً مىخواهند مردان، كارهاى روزمره خانه خصوصاً كارهاى
مربوط به بچهدارى را 50- 50 برعهده بگيرند يا خير. بهعلاوه، تأكيد بر كار خانه،
منتهى به ايجاد رقابتى مىشود كه من فكر نمىكنم زنان از آن سود ببرند.
همانطور كه شعار موج دوم نشان مىدهد، مسائل شخصى (بدن زنان، جنسيت
زنان و زندگى خصوصى زنان در خانه)، مسائل سياسى شده است. پس تلاش فمينيستهاى نسل
اول كه در ابتدا براى انكار تفاوت جسمانى شروع شد [به منظور ابراز اينكه با مردان
برابر هستند و شايسته همه حقوق و امتيازاتى هستند كه به مردان داده مىشود] با اين
سخن كه برابرى بهعنوان مشابهت نيست بلكه برابرى و تساوى بهعنوان تفاوت است، بهپايان
مىرسد.
برابرى بعنوان تفاوت
چرا فمينيسم بايد همه چيز را «شخصى» فرض كند؟ پاسخ فمينيسم اين است:
به علت «بدن زنان». چرا اين عجيب است؟ چون طى دويست سال گذشته، زنان به خاطر
برابرى جنگيدهاند آن هم طبق اين ادعا كه تفاوتهاى بيولوژيكى آنها براى زن بودن آنها
ضرورى نيست. زنان مانند