مطالعات زنان و بيشتر كردن تعداد زنانى كه
عضو هيأت علمى هستند، درون دادهاى زنان را بيشتر منعكس كنند.
كار سامرز باعث مىشود كه اين نوع واكنش مورد چالش قرار گيرد. پس
چگونه مىتوان توضيح داد كه در اكثر محيطهاى دانشگاهى تعداد زنان بيشتر از مردان
است؟ (وقتى نگاهى به فارغالتحصيلان اخير دانشگاههاى آموزشى و پرستارى
مىاندازيم، نسبت زنان به مردان تقريباً 10 به 1 است.) جالبتر اينكه، اگر هيأت
علمى و برنامهآموزشى اكثر دانشگاهها ضد زنان است، چگونه مىتوان اين واقعيت را
درك كرد كه مؤسسات سرتاسر كشور از فمينيسم اشباع شدهاند- دورههاى آموزشى كه توسط
زنان ارائه مىشود، فقط براى زنان است و فقط دربارهزنان مىباشد. بدتر از آن، چرا
اين همه دورههاى آموزشى «توسط فمينيستها» با ديدگاهى بهسوى توسعه جوّ «امن
زنانه»- غير رقابتى غيرتهاجمى و غير مرتبهاى- آموزش دادهمىشوند.
و بالاخره مصيبتبارتر از همه اينكه چرا تعداد زيادى از اعضاى انجمن
علمى كه اين ديدگاه رسمى را يدك نمىكشند، مجازات مىشوند يا اخراج مىشوند؟ هم
استاد و هم دانشجويان به سرعت ياد مىگيرند كه انتقاد آشكار از كلاس فمينيسمباعث
مىشود كه حتى استادانى كه بهطور محرمانه با آنها موافقند، از آنها حمايت نكنند.
يك مثال جديد در خصوص تساوى جنسى در ورزشهاى دانشگاهى؛ فمينيستها
شكايت كردند كه با وجود قيمت بالا و توليد كم، ورزش زنان به اندازه ورزش مردان،
شايسته حمايت مالى است. به دليل محدوديت