و ايشان را بحضرت آوردند. بعضى را بر دار
كردند و بعضى را در زندان داشتند تا بمردند.
28- چون از كار طالقان بپرداختند اسحق بلخى را با بك ارسلان سوى
فرغانه نامزد كرد و دانشمند ابو محمّد را با ايشان بفرستاد تا ايشان را شريعت
بياموزد. پس از فتح اينها با لشكرى بفرغانه شدند و آن جمع را بشكستند[1]، بعضى را از ايشان بكشتند و بعضى را
مصادره كردند و بعضى بنادانى مقرّ آمدند و توبه كردند و مسلمانى بر ايشان عرضه
كردند، بپذيرفتند و از آن مذهب باز گشتند. و لشكر باز ببخارا آمدند با غنيمت بسيار
و دانشمند ابو محمّد را پرسيدند كه «مذهب مقنّعيان چگونه بود؟» گفت «چنانكه فرجها
از يكديگر نپوشيدندى و از يكديگر[2] دريغ
نداشتندى. چون مردى زنى بزنى كردى اول مهتر ايشان دست بدان زن فراز كردى پس شوى. و
مى خوردن حلال داشتندى و سر از[3] جنابت
ناشستن و بمادر و خواهر و دختر دست فراز كردن، و نماز و روزه و زكوة و حج و غزو را
منكر بودند.»
29- چون از اين مهمّ فارغ گشتند امير سديد منصور و وزير و بكتوزن و
قاضى هر چهار خلوت كردند]731 a[ تا اهل درگاه و ديوان و خاصگيانى كه مذهب
قرامطه گرفتهاند تا[4] ابو منصور
عبد الرزاق را چگونه از پاى برگيرند و خراسان و عراق و ما وراء النهر يكبارگى از
قرمطى پاك كنند. بر آن بنهادند كه «الفتگين از خراسان بيرون شده است و بغزنين مقام
گرفته و امروز در خراسان از امير طوس ابو منصور عبد الرزاق قوىتر كسى نيست. اول
حضرت را كه خانه پادشاه است از قرمطيان پاك بايد كردن پس بابو منصور و جايهاى ديگر