responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 198

خويش نان پاره مى‌كرد و پيش سگ مى‌انداخت تا سگك را سير و ايمن بكرد و رسن در گردن او افكند و بدست چاكرى داد، گفت «اين را بدان سراى بر كه ما فرود آمده‌ايم.» و خود در وقت از بازار بازگشت.

15- و چون در خانه آمد فرمود تا سه من دنبه بخريدند و در حال بگداختند و روغن پيش او آوردند. چوبى را بگرفت و پاره‌اى ركو و پشم بر سر او پيچيد و از جاى خويش برخاست و بنزديك سگ شد و بدست خويش آن پشم و ركو را در طاس روغن مى‌زد و در اندامهاى سگ مى‌ماليد تا همه اندامهاى سگ در روغن گرفت. و پس چاكرى را گفت «تو از من محتشم‌تر نيستى. من از اينچه كردم هيچ عيب و ننگ نداشتم. تو كه چاكر منى بايد كه هم ندارى. خواهم كه ميخى در ديوار كوبى و اين سگ را بر آنجا بندى و هر روزى يك من نان بامدادش دهى و يك من شبانگاه و هر روزى دو بارش روغن مالى و نان‌ريزه و استخوانها كه در سفره باشد نيز بدو دهى تا آنگاه كه به شود.» پس اين چاكر همچنين كرد تا سر دو هفته اين سگك گر بيفكند و موى‌]68 b[ برآوردن گرفت و نيك فربه شد و چنان خو كرد كه او را بچوب از آن سرا بيرون نشايست كرد. رئيس حاجى با قافله برفت و حج بكرد و بسيار مال در آن راه بخرج كرد و با مروالرود شد و بعد از چند سال فرمان يافت و مدّتى بر اين بگذشت.

16- شبى زاهدى او را بخواب ديد بر براقى نشسته و حوران و غلمان پيش و پس و بر دست راست و بر دست چپ او گرفته‌اندى و آهسته و خندان مى‌آرندى در روضه‌اى از روضه‌هاى بهشت. زاهد پيش او دويد و او را سلام گفت. او عنان بازكشيد و عليك گفت. بپرسيد از او كه «اى فلان تو در اول مردى مردم‌آزار و بى‌رحم و درازدست بودى و چون بيدارى يافتى نيز بسر مردم‌آزارى بازنشدى و ليكن چندان خيرات كه تو كردى كس نكرد و چندان صدقات و مال كه به‌

نام کتاب : سير الملوك (سياست نامه) نویسنده : خواجه نظام ‌الملک توسي    جلد : 1  صفحه : 198
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست