نام کتاب : سايه سار ولايت (منشور مطالبات مقام معظم رهبرى از دانشگاه و دانشگاهيان) نویسنده : خامنهاى، سيد على جلد : 1 صفحه : 117
سخنان دهن پُركن و اينكه ما چنين و چنان
هستيم، مىخواستند امور را قبضه كنند.
اهتمام به شرف علم
ما كسانى از مدعيان علم را در اين دوران انقلاب يافتيم كه شرف علم را
نگه نداشتند. من خيلى از كسانى را كه مدعى علم بودند و شرف علم را نگه نداشتند، در
طول زندگيم ديدهام. عالم بودن مهم نيست؛ شرف علم و عالم بودن را نگهداشتن مهم
است. من در دوران اختناق، استادِ معروفِ عالىمقامى را مىشناختم كه روى كفش شاه
آنوقت- محمّدرضا- افتاد! اساتيد در صفى ايستاده بودند و محمّدرضا از برابر آنها
عبور مىكرد و اين شخص روى پاى او افتاد! از اين كارها مىكردند، اما چه كسانى؟
تيمسارها. اما يك عالم، يك دانشمند، يك محقق- كه واقعاً هم اين آدم محقق است. در
رشتهى شما نيست، در رشتهاى است كه به ما بيشتر مىخورد- فاضل، نامآور، نامدار،
چقدر تحقيقات، چقدر كتاب، روى پاى او افتاد! شاگردهايش ملامت كردند: استاد شما؟!
آخر آن شخص كه بىسواد است. عالمْجماعت كسى را قبول ندارد، سياست برايش مسئلهاى
نيست، نگاه مىكند ببيند چه كسى عالم است. اصلا براى عالم، جاذبه و ارزشى بالاتر
از علم نيست. بدترين فحش در محيط اهل علم، لقب «بىسوادى» است. هيچ فحشى از اين
بالاتر نيست. در همهى محيطهاى علمى همينگونه است. آنوقت، آن عالم روى پاى يك
جاهل و قلدر افتاد! شاگردان و رفقايش ملامت كردند و اين هم جوابى نداشت. گفت: هيبت
سلطانى من را گرفت (!) اين عبارت، همان وقتها در محيطهاى دانشگاه كه دوستان ما
مىرفتند و مىآمدند، معروف شد و علما و دانشمندان آنوقت، به كسانى كه هيبت
سلطانى آنها را مىگيرد و كسانى كه جز هيبت علم چيزى آنها را نمىگيرد، تقسيم
مىشدند! البته همان وقت هم دانشمندانى مثل همان آدم داشتيم كه حتّى با فقر
مىساختند، براى اينكه به سمت آنها نگاه نكنند، نه اينكه روى پايشان نيفتند، يا
دستشان را نبوسند، يا تواضعشان نكنند؛ نه، اصلا خودشان را بالاتر از اين مىدانستند
كه به فكر آن دستگاههاى جاهل و دور از معرفت بيفتند. زندگى پولى و مادّى را اصلا
كم ارزشتر از اين مىدانستند كه خودشان را به آن آلوده كنند.
نام کتاب : سايه سار ولايت (منشور مطالبات مقام معظم رهبرى از دانشگاه و دانشگاهيان) نویسنده : خامنهاى، سيد على جلد : 1 صفحه : 117