نام کتاب : راز درخت سيب نویسنده : توكلى، يعقوب جلد : 1 صفحه : 54
اميلى ادامه مىدهد: واقعيت اين است كه نوعى
قدرت قديسى در رفتار آيتالله وجود دارد چرا اين قدرت قديسى دستكم گرفته مىشود.
آندره: غرب و جهان امروز كه قديس باور نمىكند.
منزل فرانسوا
خورشيد در حال غروب است، پيرمرد بر روى صندلى گهوارهاى نشسته و به
خورشيد نظاره مىكند. مقدارى ميوه بر روى ميز چيده شده است.
غروب براى او آزاردهنده است و سخت در فكر فرو رفته است. همسرش آرام
در كنارش مىنشيند.
زن: در چه حالى فرانسوا؟ باز هم غروب شده و غمباد گرفتى.
فرانسوا: غروب، غربت، لحظات جدايى روز، زمان جدا شدن. جدايى. به قول
حافظ:
كشتى باده بياور كه مرا بى رخ دوست
گشت هر گوشه چشم از غمِ دل دريايى
شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروايى
زن: تو كه هميشه شعرهاى حافظ مىخوانى و حرف از غم دل ناراحتى و
كدورت. اين بيست و چند سالى كه با هم بوديم هميشه از يك چيز غمگين بودى هميشه پيش
خودت يك جورى غُرغُر مىكردى ما كه نفهميديم چه مشكلى دارى؟
فرانسوا بدون آنكه پاسخى بدهد، مثل اينكه اصلًا صحبتهاى زن را به
خوبى نشنيده است، گفت:
نكرد آن همدمِ ديرين مدارا
نام کتاب : راز درخت سيب نویسنده : توكلى، يعقوب جلد : 1 صفحه : 54