responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : راز درخت سيب نویسنده : توكلى، يعقوب    جلد : 1  صفحه : 252

آندره: خوب ممكن است، مگر نه؟

اميلى: خوب خوب، بله، ولى چطور پدر اين‌همه سال شما احساسات خودتان و فرزندتان را ناديده گرفتيد چطور؟ چطور؟

فرانسوا: ببين دخترم! تو دارى درس علم سياست مى‌خوانى! مفهوم منافع ملى و منفعت را خوب درك مى‌كنى، مگر نه؟

اميلى: آخر تا كجا و تا چه اندازه؟

آندره: اميلى! خودت را كنترل كن.

اميلى: آخر منافع ملى تا كجا؟ به قيمت مفلوك كردن و رها كردن يك زن تنها، با يك پسر خردسال مريض، مجروح. پدر تو مى‌دانستى ژوزف بيمار است و گلوله خورده؟

فرانسوا: بله مى‌دانستم، هم اين را مى‌دانستم، هم هزاران كشته و مجروح ديگر را. اين را هم خوب مى‌دانستم كه ايرانى‌ها به همان ميزان حق دارند آزاد باشند و سلطه و غارتگرى خارجى بر سرشان نباشد كه ما فرانسوى‌ها در فرانسه حق داريم.

اميلى: ولى پدر! شما ايرانى‌ها را مجازات كرديد، به خاطر خواست آزادگى و استقلال! مگر ما فرانسوى‌ها همان روزها نگفته بوديم كه ما غربى‌ها حق نداريم الگوهاى خودمان را به ايرانى‌ها تحميل كنيم، آنها خوب مى‌دانند چه را نمى‌خواهند و مى‌دانند چه چيزى را مى‌خواهند.

فرانسوا: خوب، ما هم در تحليل‌هايمان به همين نتيجه رسيده بوديم. اتفاق كوچكى نبود، بزرگ‌ترين بنيانى كه غرب در طول دويست سال اخير در ايران ساخته بود و با همه رقابت‌هاى داخلى در اصل حفظ حمايت از استبداد داخلى آن همگى توافق داشتند، اين بنيان به دست كسى به هم ريخت، كه نه شناختى درست از او داشتيم و نه ميزان قدرتش را مى‌دانستيم، و نه مى‌خواستيم او را بپذيريم، و نه‌

نام کتاب : راز درخت سيب نویسنده : توكلى، يعقوب    جلد : 1  صفحه : 252
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست