دينى- ازجمله حج ابراهيمى- استوار بود. ازسويى ديگر اين نگره،
بر مبارزهاى منفى عليه دشمن مشترك و مبارزه با استكبار نيز تكيه داشت كه خود
نشاندهنده حساسيت مسلمانان نسبت به تحولات جهان اسلام و ضرورت ارتقاى روح جمعى
آنان بود؛ آنهم براساس مخالفت با سلطه قدرتهاى بيگانه، مبارزه با صهيونيسم و
فسادستيزى.
در اين راستا، احياى امت اسلامى برپايه قرآن و حديث يا براساس تشكيل
جامعه متحد اسلامى و پيوند دولتها و ملتها درمقابل اردوگاه شرق و غرب، آنهم با
تقويت انديشه مبارزه با صهيونيسم و بازسازى آرمان فلسطين، موجب توجه به همگرايى
جهان اسلام شد (براى تأثير بر نظام تصميمگيرى بينالمللى) و ازسويى نيز سبب
افزايش نقش دين گرديد كه بىشك اصلى اساسى در مديريت تحولات جهانى بهشمار مىرود.[1]
4. احياى نقش جنبشهاى آزادى بخش
انقلاب اسلامى ايران با افزايش خودآگاهى مستضعفان و محرومان و احياى
خودباورى، اعتماد به نفس و بيدارى اسلامى در ميان ملتهاى مسلمان توانست بر اهميت
جنبشهاى آزادىبخش- اعم از اسلامگرا و استعمارستيز- تأكيد ورزد. جان ال.
اسپوزيتو و جيمز پ. پيسكاتورى معتقدند انقلاب اسلامى بيش از آنكه به تلاشهاى
انقلابى بينجامد، گرايشهاى از پيش موجود در كشورهاى مسلمان را تقويت نمود، يا
بدانها شتاب بخشيد.
جنبشهاى آزادىبخش، بر آرمانهاى آزادى، عدالت اجتماعى، نفى دخالت
قدرتهاى خارجى و ضرورت مديريت پويا و منعطف تحولات سياسى- اجتماعى تأكيد داشتند.
اين مهم بهويژه در جنبشهاى آزادىبخش اسلامى اهميت بيشترى يافت؛ چراكه آنها با
سامان دادن نهضت بيدارى اسلامى از پايين و با تأكيد بر نقش ملتها و قبول
مسئوليتپذيرى براساس مردممحورى، مرزهاى ظاهرى را درهم شكستند.[2]
به سخنى ديگر، با وقوع انقلاب اسلامى ايران، نهضت بيدارى اسلامى جان تازهاى