گوشى را كه مىگذارم به همهى تلفنهايى كه از صبح تا حالا كردهام
فكر مىكنم، هر كسى، يك جايى را گفته كه آنجا يادش بيفتم. پاى كوه صفا، منى، مروه،
عرفات ...
نصف اين آدرسها را احتمالًا فراموش مىكنم ولى اين برايم جالب است
كه هر كدام اين آدمها، احتمالًا همين جايى كه سفارشش را به من كردهاند سيمشان
وصل شده و خدا در آن نقطه عنايتش را بر سرشان باريده و از كل حج، اين نقطهى پر
رنگ برايشان به جاى مانده است.
ناگهان، همان جا پاى تلفن به لرزه مىافتم: من اسم كجا را با گريه
خواهم برد، سال آينده وقتى دوستى زنگ مىزند تا بگويد خداحافظ؟ آيا لحظهاى، جايى
خواهد بود؟ آيا نقطهى بارشى، براى من هم هست؟
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه جلد : 1 صفحه : 96