responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 61

ما از كنار اين حراج بزرگ، خيلى ساده مى‌گذريم و مى‌دويم سمت جايى كه جورابى را به نصف قيمت معمولش مى‌فروشند. ظرف‌هاى ما، اين دل‌هاى انگشتانه‌اى است. چى در آن جا مى‌شود كه او بخواهد بى‌بها به ما ببخشد؟

ما به اندازه يك پياله گندم عشق هم جا نداريم. كف دستى دانايى اگر در ما بريزند پر مى‌شويم. سرريز مى‌كنيم و غرور از چشم‌ها و زبان‌هامان بيرون مى‌تراود.

با ما چه كند اين مرد، كه گنجى را حراج كرده است؟

گم شده‌ايم. سرگردان در كوچه‌هاى زمين. نشانى در دست، مبهوت به تمام درهاى بسته نگاه مى‌كنيم. هيچ كدامشان شبيه درى نيستند كه ما گم كرده‌ايم. شبيه جايى نيستند كه روزى از آن راه افتاديم و حالا دلمان مى‌خواهد به آن برگرديم. مرد ايستاده كنار ديوار كوچه. ما گيج و سردرگم از كنارش رد مى‌شويم. دستمان را مى‌گيرد. يك لحظه چشم در چشم مى‌شويم. مى‌گويد: «كجا؟» مى‌گوييم: «رهامان كن! پى جايى مى‌گرديم» مى‌گويد «من بلدِ راهم، پى‌ام بياييد، مى‌رسانمتان» مى‌گوييم «نه، خودمان مى‌گرديم، خودمان مى‌يابيم» مى‌گويد «اين كوچه، زمين است، نشانى شما اصلًا مال اين طرف‌ها نيست» مكث مى‌كند. زير لب مى‌گويد «من به راه‌هاى آسمان، داناترم تا راه‌هاى زمين» «فَلانَا بِطُرقِ السماء اعلَم مِنّى بطُرُقِ الارض‌».[1]

ما مى‌گوييم «نه، گمشده ما همين‌جا لابلاى آدم‌هاى زمين است». از كنارش مى‌گذريم و باز گم مى‌شويم. بيشتر از قبل.


[1] - نهج البلاغه، خطبه 189

نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 61
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست