responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 44

همه‌شان همين‌اند ...»

- «بالاخره مرد است. غريزه دارد. يك وقت هم دست از پا خطا مى‌كند ديگر ...»

- «زن است ديگر، اگر مدام پاى آينه نباشد و به خودش نرسد كه اسمش زن نمى‌شود.»

- «زن است ديگر، دلش نازك است. خب طاقت خون ديدن ندارد. زود گريه‌اش در مى‌آيد ...»

- «زن است ديگر، عاطفه دارد. بچه‌اش را دوست دارد. نمى‌تواند ببيند ...»

توجيه‌ها از فرط تكرار منطق شده‌اند. همه پشت سر هم روى مرز هويت خط كشى شده راه مى‌روند. نه پس، نه پيش. بردگى اقتضاى طبيعت!

يادش به خير! قديم‌ها دلمان مى‌خواست قالب‌ها را بشكنيم؛ سيال شويم؛ بيرون بريزيم. از هر چه قالب، هر چه قاب متنفر بوديم. مى‌دانستيم كه از يك تصوير ثابت بيش تريم ... برتريم؛ اما اين روزها، اين روزهاى عجيب. خودمان، خودمان را قاب مى‌گيريم و مى‌گذاريم سر طاقچه: «زن» و چه مى‌پرستيم تصوير ساده‌اى را كه اراده ما در آفريدنش هيچ نقشى نداشته است.

بعضى‌هامان هم هنر مى‌كنند و مى‌گويند: «نه، ما نمى‌خواهيم اين باشيم» بعد از خودشان قاب ديگرى مى‌سازند: «مرد»-/ چه هنرى!-/ و هيچ كدام يادمان نمى‌آيد كه قرار بود ...

قحطى، قحطى دست‌هايى است كه تصوير خودشان را مى‌سازند.

قحطى دوست داشتنى است كه انتخابش كرده‌ايم نه كه او به اقتضاى طبيعت، ما را انتخاب كرده است. در اين قحطى كه زن، خودش را مى‌پرستد، زن بودنش را مى‌پرستد، زينب چه گم شده غريبى است ...

نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 44
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست