responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 129

بى گوش‌هايى كه بشنوند، بى دستى براى لمس و بى پايى براى رفتن. روى پل، هر قدم يك انتخاب بود. وقتى خيلى آسان مى‌شد به انباشت دره‌ها پيوست، هر قدم انتخاب بود. انتخاب ديدن، شنيدن، لمس كردن، رفتن. آن پايين، پايين‌تر از داشتن اين‌ها، زندگى آسان مى‌گذشت.

كاش لااقل مى‌شد درجا زد. ايستاد و از هر تصميمى طفره رفت. وقتى قدم برندارم، نه ترس لغزيدن هست، نه خطر پا اشتباه گذاشتن. كاش مى‌شد در جا زد. اما روى پلى به پهناى يك قدم، ايستادن، افتادن است.

فقط وقتى روى پل مى‌مانى كه يك پايت روى آن باشد و پاى ديگرت بالا رفته باشد تا جايى جلوتر فرود بيايد. اگر ايستاده‌اى و فكر مى‌كنى چه خوب! چه راحت! چه ثباتى! «سلام! به دره‌ى ما خوش آمدى!» چون آن بالا هميشه رعشه‌هاى خوف هست، هميشه لرزه‌هاى شوق! آن بالا اسفندوار بايد جز بزنى. از شوق از خوف، از خوف از شوق!

و من ميان دو پرتگاه راه مى‌رفتم. مى‌ترسيدم كم بياورم. آى كسى شوق برساند، شوق! تا بهشت، تا پايان خيلى راه مانده، صبورى كنم؟ خط پايان كه پايان است، اين قدم را بگو چطور بردارم؟ و آن اتفاق عجيب! اتفاق آيا هميشه بايد چيزى باشد كه آن بيرون بيفتد؟ يك سوال كه ناگهان، وقتى اصلًا منتظرش نيستى مى‌رويد، مگر اتفاق نيست؟ و اتفاق، يك سوال بود و سوال عجيب بود:

بهشت آيا جايى براى ديدن است يا خود ديدن؟ جايى براى شنيدن يا خود شنيدن؟ جايى براى لمس كردن يا خود لمس؟ و بهشت آيا جايى براى رفتن است يا خود رفتن؟

نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 129
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست