responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 128

و من ميان دو پرتگاه زاده شدم‌

و من ميان دو پرتگاه زاده شدم. روى باريك‌ترين راه ممكن، ميان دو دره.

روى پل، پلى به پهناى يك قدم. پلى به اندازه‌ى عبور يك نفر. پلى. صراط!

و من ميان دو پرتگاه بزرگ شدم. اولين گريه، خنده و اولين قدم! مادرم گفت: «راه بيفت.» گيج نگاهش كردم: «روى اين لبه؟» گفت: «ما همه همين جا راه افتاديم» تا آن جا كه مى‌ديدم پل بود. تا آن جا كه مى‌ديدم به همين باريكى و تا آن جا كه مى‌ديدم دره‌ها دهان گشوده بودند. دست سردم را گرفت «روى همين لبه بايد خورد، خوابيد، كار كرد، عشق، نفرت، زندگى ...» گفت: «قدم بردار.» التماسش كردم: «همراهم بيا، از روبه‌رو مرا بگير.» چشم‌هايش خيس بود: «بايد پشت سر بمانم، تقدير تنهايى، جاودانه است.» پا برداشتم و ناگهان خودم ماندم، تقدير جاودانه‌ى تنهايى و راه كه تا پايان باريك مى‌ماند ... و زندگى ميان دو دره آغاز شد.

دره‌ها در دو سويم انباشته بود. از آدم‌هاى بى‌اندام. مردمانى كه در هر سقوط چيزى از دست داده بودند. آدم‌هاى بى اندام. بى چشم‌هايى كه ببينند،

نام کتاب : خدا خانه دارد نویسنده : شهيدى، فاطمه    جلد : 1  صفحه : 128
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست