نام کتاب : چرا دين؟ چرا اسلام؟ چرا تشيع؟ نویسنده : شاكريان، حميدرضا جلد : 1 صفحه : 107
درك اين آموزه برسيم. تنها خدا مىداند كه
حقيقت اين امر چيست. اين رمزى است كه فقط خدا آن را مىداند و عقل در اينجا به بن
بست مىرسد! از جمله چيزهايى كه براى بنده خيلى جالب بود، اين بود كه در اسلام
نگفتهاند اصول دين را چشم و گوش بسته بپذير؛ بلكه دعوت كردهاند كه بپرس. مخصوصاً
اين خصلت در ميان شيعيان خيلى بيشتر است».[1]
خانم مارگريت ماركوس (مريم جميله) نيز در اين زمينه مىنويسد:
«پس از آنكه عقايد همه كيشهاى بزرگ را مورد بررسى قرار دادم، به اين
نتيجه رسيدم كه بهطور كلى مذهبهاى بزرگ يكى بودند؛ ولى به مرور زمان فاسد
شدهاند. بتپرستى، فكر تناسخ و اصول طبقهبندى در كيش هندويى سرايت كرد. صلحجويى
مطلق و انزوا از مشخصات كيش بودايى شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقايد كنفسيوسى،
عقيده اصالت گناه و تثليث و در نتيجه آن مفهوم خدايى مسيح و شفاعت به استناد مرگ
ادعايى عيسى بر روى دار در مسيحيت، انحصارطلبى ملت برگزيده يهود و ... نتيجه اين
انحرافات است.
هيچ يك از اين انديشههايى كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پيدا
نمىشد؛ بلكه به صورت روزافزونى احساس مىكردم كه تنها اسلام آن مذهب اصيلى است كه
طهارت خود را حفظ كرده است. ساير مذهبها فقط و فقط بعضى اجزاى آن، مقرون با حقيقت
است؛ ولى فقط اسلام است كه تمام حقيقت را حفظ كرده است».[2]