به ازدواج و كودكان كردند. همچنان كه
بارينگتون مور، استاد جامعهشناسى دانشگاه هاروارد، مىگفت؛ وقت آن فرا رسيده بود
كه «جامعههاى صنعتى پيشرفته با خانواده خداحافظى كنند و چينشهاى اجتماعى ديگرى
را كه محدوديتهاى غيرضرورى و دردناك كمترى را به بشريّت تحميل مىنمايد، جايگزين
آن سازند.» مور در سخنرانى مشهورى در سال 1968، با رضايتمندى آشكار اعلام كرد كه
خانواده، اگر تاكنون نمرده باشد، در حال مرگ است و تنها كارى كه جامعه بايد انجام
دهد، برگزارى يك «خاكسپارى با شكوه» است.[1]
با ترسيم اين پشت صحنه، به هيچ روى تعجبآور نيست كه مقررات مالياتىِ
هوادار خانواده از سوى دولتهاى ليبرالتر دهه 1960 به دور انداخته شود. تكهتكه
كردن مستقيم اين مقررات به آرامىِ تمام، با سياستهاى مالياتى جان اف كِنِدى[2] در سال 1963 آغاز شد.[3] در واقع، لايحه مالياتى كِنِدى
كاهش استاندارد حداقلى جديدى را بنيان گذاشت كه هيچ توجهى به حضور يا عدم حضور
كودكان نداشت. بسته اصلاحات مالياتى ريچارد نيكسون[4]
در سال 1969 از اين نيز فراتر رفت.
در ميانه دهه 1970، افزايش سريع تأمين اجتماعى يا مالياتِ فيش