نام کتاب : آينده جهان( دولت و سياست در انديشه مهدويت) نویسنده : كارگر، رحيم جلد : 1 صفحه : 211
عمليه يا فلسفه عملى مىدانست. اغلب فيلسوفان جهان اسلام نيز
اخلاق و سياست را جدايىناپذير مىدانستند.[1]
سياست و اخلاق، دو عنصر ضرورى و جدايىناپذير زندگى جمعى است و اخلاق
اگرچه يك امر فردى است؛ ولى وقتى رفتار فرد در گروههاى سازمان يافته سياسى-
اجتماعى مطرح مىشود، آثار و تبعات آن بسيار گسترده است.
از ديدگاه يكى از نويسندگان: تربيت و سياست نيز در ارتباط با يكديگر
و تكميل كننده همديگر هستند. تربيت زمينهساز سياست است و سياست، گسترنده تربيت.
هدايت نيز داراى ايندو ركن است: «تربيت»، دادن خط به انسان و
«سياست»، نظارت بر حركت انسان در خط است. اسلام به منظور تصحيح حيات فردى به امر
تربيت و به منظور تصحيح حيات اجتماعى، به امر سياست مىپردازد. بنابراين در نظام
اسلامى، تربيت (رهبرى و اداره فرد) و سياست (رهبرى و اداره اجتماع) دوشادوش هم
حركت مىكنند براى اداى رسالت بزرگ. تأثير متقابل تربيت و سياست در يكديگر، هنگامى
مثبت است كه تربيت و سياست هماهنگ باشند. در غير اين صورت هريك آثار ديگرى را خنثى
خواهد ساخت ... امر تربيت و سياست انسانها برعهده قرآن و امام (حجت الهى) است.[2]
غايت سياست در اسلام، سوق دادن جامعه به سمت كمال و سعادت واقعى و
ابدى است و از همين منظر، سياست با اخلاق داراى هدف واحد و مشتركى مىشوند؛ چون
هدف اخلاق نيز تربيت نفوس و رهنمونى آنان به كمال و تعالى انسانى است. در اسلام، خدا
هممبنا و همغايت فضايل اخلاقى است و همه مفاهيم عمده زندگى سياسى- اجتماعى انسان
(حق، عدالت، صلح، عفّت، تقوا، معنويت، درستى، راستى و ...) در مسير او معنا پيدا
مىكند. بر اين اساس مهمترين هدف و حكمت بعثت نبى اكرم صلّى اللّه عليه و اله،
تكميل و تنظيم فضيلتهاى اخلاقى است: «إنّما بعثت لاتمّم مكارم الاخلاق».[3]
[1]. ر. ك: عبد الرحمان عالم، بنيادهاى علم سياست،
ص 74؛ على اصغر كاظمى، هفت ستون سياست،( تهران:
دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1379)، ص
292.
[2]. ر. ك: محمّد رضا حكيمى، خورشيد مغرب،( تهران:
دليل ما، 1382)، ص 218 و 219.
[3]. حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج 11، ص 187، ح
12701؛ محمد باقر مجلسى، ج 68، ص 273.
نام کتاب : آينده جهان( دولت و سياست در انديشه مهدويت) نویسنده : كارگر، رحيم جلد : 1 صفحه : 211