اميرزاده متوجه بغداد گرديد و سلطان مراد بن
يعقوب، پادشاه عراق عجم جمع قشون كرده با هفتاد هزار لشكر به سمت همدان آمد و
اسلمش بيگ نيز با لشكرى كه داشت به اردوى سلطان مراد ملحق شد. شاه اسماعيل قنبر
نام غلام پدر خود را فرستاده آنها را دعوت به اطاعت خود نمود، نپذيرفتند و
جوابهاى پريشان گفتند. لهذا شاه اسماعيل متوجه همدان شد. درين نواحى جنگ سختى فى
ما بين فئتين درگرفت و بعد از كشش و كوشش بسيار، سلطان مراد مغلوب شده به طرف
شيراز گريخت و شاه اسماعيل هم در چمن همدان نزول كرد و بر عراق استيلا يافت.
در سال نهصد و نه [909] لشكر به طرف شيراز كشيد. اين خبر را كه سلطان
مراد شنيد، خوف و هراس بر او غالب شده، متوجه بغداد گرديد و شاه اسماعيل بدون تحمل
كلفتى [مشقّتى][1] شيراز را
متصرف شده، از براى قبول مذهب شيعى از علما و غير، هزاران نفس را كشتند.[2] و در همين سال، لشكر شاه اسماعيل
بعد از جنگهاى سخت قلعه گلخندان و قلعه فيروزكوه و قلعه آستارا را فتح كردند و در
رستمدار و مازندران نايل فتوحات كثيره شده، مير حسين جلاوى و مراد بيگ جهانشاهلو
و ساير امرا را اسير كردند. مراد بيگ و امرا را با به فرمان شاه اسماعيل در جلو
آتش نگاه داشته زنده كباب كردند و حسين بيگ را نيز در قفس آهنين حبس نمودند. چون
حسين بيگ بسيار غيور بود، خود را با خنجر زد و آخر كار از تأثير آن زخم كشته شد و
به اين جهت دولت جلاويه منقرض گشت و مملكت آن دولت نيز منقسم بر ممالك صفويه
گرديد. و از فضلاى اهل سنت قاضى مير حسن يزدى به امر شاه اسماعيل به قتل رسيد.
در سال نهصد و ده [910] شاه اسماعيل متوجه طرف يزد گرديد. محمد كره
شهر را تسليم ننموده متحصن شد. سه ماه على التوالى مملكت را مدافعه كرده، عاقبت
لشكر شاه اسماعيل قلعه را به صولت دليرانه فتح و محمد را اسير و اهالى شهر را قتل
عام كردند و به امر شاه اسماعيل محمد كره را بعدها در اصفهان سوختند. بعد از اتمام
كار يزد، ايلغار به جانب طبس نمودند. چون اهالى ولايت از در مخالفت در آمدند، هفت
هزار نفر از آنها به قتل رسانيده شد و از آنجا شاه اسماعيل به اصفهان آمد و از سادات
امير غياث و شاه تقى الحسينى و مير حسين ميبدى را كشت و خانههاى آنها را سوزاند.
[1] - تفاوت دو نسخه، غير از يكى دو سه مورد مهم، در
همين كلمات ويرايشى است كه نمونهاش را در اينجا آوردهايم.
[2] - چنين آمارى در هيچ منبع صفوى نيامده است. تنها
درباره كازرون اطلاعاتى در دست است كه مقاومتهايى صورت گرفته و كسانى از بين
رفتند.( نك: تاريخ نگارستان، ص 268؛ تكملة الاخبار، ص 42). حساسيت مؤلف را در اين
زمينه، از مجموعه نگرش وى در اين كتاب آگاهيم و به وى كه نزديك به چهارصد سال پس
از آن ماجرا اين وقايع را مىنويسد، نمىتوانيم بسان يك منبع دست اول، نگاه كنيم.