عزيمت سابق ما بر قزلباش لعين، مجرد انوار
نواميس الهيه و شرايع نبويه را از ظلام ظلم مخالفان دين و دولت اظهار كردن و عالم
را به شرايع نبويه پر از نور نمودن بود؛ و به خاطر شريف ما، ضبط ديار و طمع مملكت
ابدا خطور نكرده بود؛ زيرا همينكه جمعيتشان تفريق و دماغشان منكسر گرديد، اكتفا
به اين قدر نموده، شايد به همين لطمه متضح خواهند شد؛ گفته تعرض به باقى احوال
نگرديد. بعد شنيده شد كه ابدا متضح نشده، استقرار بر حالت اصليه خودشان نمودهاند.
لهذا عزّت پادشاهى به ظهور آمد و در همان روز كه تصميم گرديد، اوساخ وجود آنها به
تيغ آبدار از روى عالم محو شد؛ از براى اينكه علاقه و استمدادش از اين طرف بالكليه
مقطوع گردد، طرق شرق مسدود گردانيد. بعد از آنكه آينده و رونده و تجارش منع گرديد
و هركس كه از آن جانب مىآمد، بعد از تفحص آنها را نيز مىگرفتند، بناى تردد را
برا از راه حلب و بحرا از جانب اسكندريه نهادند. بنابراين محض اينكه همان راههاى
مغربى هم بر روى آنها مسدود شود، به موجب حكم همايون ما، بدون تفريق عرب و عجم و
ترك در دست هركس كه متاع شرقى يافتند، اموال شرقيه آنها را ضبط كرده و از خودشان
نيز ضامن گرفتند؛ چه احوال آن قبيل اشخاص، جالب شبهه بود؛ اما در دست كسى كه اموال
شرقيه نبود، هيچ دخل و تعرّض نكرده، به حالت خودشان ترك و در تجارتشان ابقا
گرديدند. يعلم الله «وَ كَفى بِاللَّهِ شَهِيداً»[1] كه
ابدا به خاطر خطور نكرده است كه گزندى به شخص و طمعى به مملكت هيچيكى از سلاطين
اسلاميه برسانم؛ و نيز خطور نمىكند مگر به الجاء امر شرعى. با خصوص مودّت سابقه
موروثى كه با شماها به درجه ابوت بنوّت پيوسته و حال اينكه حرمت حرمين هم مرعى و
منظور بوده و تاكنون قضيهاى كه بين الجانبين باعث كدورت شود و وضعى كه مبنى بر
عداوت و از طمع مملكت باشد، از جانب عالى ما صادر نگشته است و شاهد عادل بر اين
معنى، سفارت اعلم العلماء المتبحرين و افضل الفضلا المتورّعين، ينبوع الفضل و
اليقين، مولانا ركن الدين- زادت فضائله- و فخر الامراء الكرام و ذخر الكبراء
الفخام ذو القدر و الاحترام، المختص بمزيد عواطف الملك الصمد، احمد- دام مجده-
است؛ زيرا قبل از آنكه مكتوب شريف شما واصل شود و آنگاه كه به نيّت محو آثار كفر و
ضلالت آن مفسد بىدين از عالم متوجه ديار شرق شديم، محض تحريك سلسله وداد و تشييد مبانى
اتحاد و استحصال ادعيه خيريه آن پدر بزرگوار- خلد اللّه ملكه- و متقيان مقبول
الدعوات حرمين الشريفين مشار اليهما را ايلچى تعيين كرده، به آن جانب فرستاديم. حق
عليم و علام است كه در اين جانب جز محبّت چيزى نيست و من بعد هم احتمال بدى ندارد؛
مگر رضايت به قلع و قمع اعداى دين ما كه به حسب الشرع واجب شده است، ننمايند و
اقدام به مخالفت كنند. آن وقت هر چه در وراى پرده تقدير ربانى است به ظهور بيايد «وَ الْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ».[2]