responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 106

خاقان ظفر شعار، يمين را به امراى نامدار چون درومش خان شاملو و خليل سلطان ذو القدر و نورعلى خليفه روملو و خلفابيگ، و [يسار] خان محمد استاجلو و چايان استاجلو با جنود دياربكر منزل گزيدند. مقرّر شد كه امير عبد الباقى و سيد محمد كمونه و امير سيد شريف در قلب قرار گيرند و ساروپيره قورقچى‌باشى را با فوجى از غازيان چرخچى گردانيدند. و آن حضرت با جمعى قورچيان طرح شده، انتظار مى‌كشيد كه به هر طرف كه زور افتد، خود را بدان سمت رساند و لشكر قزلباش، گروهى با شكوه، همه شير صولت، ببر هيئت، پيل شوكت كه جبال از مهابت ايشان مى‌گداخت و آسمان از صلابت ايشان سپر خورشيد[1] مى‌انداخت، در برابر روميان صف آراستند. و از صهيل اسب و فرياد سپاه، ماه در آسمان راه گم كرد و از غريو كوس چهره گردون با ناموس چون سندروس زرد گرديد؛ و از بيم جان در تن دليران چون برگ بيد از باد و عكس آفتاب در آب مى‌لرزيد.

بار اول سار و پيره‌استاجلو با فوجى از چرخچيان بر لشكر مخالف دست انداخت و منغلاى لشكر ايشان را از جاى برداشته به موچى رسانيد و مخال‌اوغلى كه سر موچيان بود، بر ساروپيره حمله آورده، او را بازگردانيد.

چون خاقان اسكندرشأن دستبرد روميان را مشاهده كرد، آتش غضبش اشتعال يافته، با دلاوران كه از صدمه قهرشان دم صبح در سينه شام شكستى و از نهيب تيغشان خنجر آفتاب در نيام ظلام پنهان شدى، بر ايشان حمله آورده، در آن اثنا مالقوچ‌اوغلى كه نهنگى بود در بحر پردلى، در برابر آن حضرت آمده، زبان به لاف‌وگزاف گشوده گفت: بيت:

من آنم كه در روز پيكار و كين‌

توانم زدن آسمان بر زمين‌

بدوزم ز پيكان به هم چشم مور

گشايم به تير دگر بى‌قصور

نظر گر كنم روى دشمن به خشم‌

دهد جان شيرين از آن زهر چشم‌

سنانم ز پهلو درآيد به ناف‌

دروغى نمى‌گويم اينك مصاف‌

اما پيش از آن كه دست به تير و كمان و سيف و سنان برد، خاقان اسكندرشأن، شمشيرى بر فرق او زد؛ چنان كه مغز با سر او دو نيم شده، به گردن رسيد. مخالفان را از اين دستبردى كه در مدت العمر خود نديده بودند، حيرت روى نمود. هراس بى‌قياس بر ايشان استيلا يافته، به قلب گريزان شدند و ميمنه جنود قزلباش بر ميسره روميان تاخت آورد و گرد و غبار فتنه و آشوب بر هوا كردند. آتش حرب فروزان و خاشاك ابدان بدان سوزان شد. شعله تيغ خونفشان زبانه به آسمان كشيد و دخان آتش سنان به ايوان كيوان رسيد. ميسره روميان كه به نيروى جلادت سنان پاشا اختصاص داشت، چون دل عاشقان و زلف معشوقان پريشان گردانيدند و از پشته چالدران گذرانيدند و آن روز بر سلطان سليم چون شب هجران و ايّام‌


[1] -« خورشيد» در متن چاپى نيامده.

نام کتاب : انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام نویسنده : اسپناقچى پاشازاده، محمدعارف    جلد : 1  صفحه : 106
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست