با هدايايى
نزد نجاشى فرستاد، تا بدينوسيله رضايت نجاشى را جلب سازد كه به مسلمانان پناه
ندهد و آنان را نزد قريش بازگرداند. اين دو تن توانستند نزد كشيشان دربار پادشاه
راه يابند و آنها را به ضرورت همكارى با قريش و بازگرداندن مسلمانان راضى كنند؛
ولى پادشاه از اين عمل سرباز زد و اظهار داشت: به مسلمانان اتهام اختراع دين جديدى
زده شده لذا تا سخن آنان را در اين مورد نشنود، چنين اجازهاى نخواهد داد.
لطف
الهى در اين ديدار جلوهگر شد؛ جعفر بن ابى طالب از جمع آنها به پا خاست و با
سخنان دلانگيزى ماهيت دين جديد را روشن ساخت و سخنانش به دل نجاشى راه يافت و بر
خرسندى وى افزود و از آنها حمايت و پشتيبانى كرد. سخنان جعفر بن ابو طالب چونان
صاعقه بر سر نمايندگان قريش، كه هداياى آنها براى اجراى نقشه شيطانى خود به
حالشان سودى نبخشيده بود، فرود آمد و در برابر نجاشى، به خوارى و ذلت افتادند،
درحالى كه ستاره پيروزى مسلمانان خوش درخشيد و دلايل آنها قوّت گرفت كه اين خود،
دليل بر تأثير بهسزاى تربيتى بود كه رسول اكرم صلّى اللّه عليه و اله و سلم در
جهت بالابردن انديشه و اعتقاد و رفتار انسانى، بر آنان ارزانى داشته بود. بار دوم
كه نمايندگان قريش در مورد آيات قرآن پيرامون عيسى عليه السّلام، سعى در ايجاد
فتنه و آشوب داشتند مسلمانان به خود بيمى راه ندادند، نجاشى كه پاسخ خود را در
قالب آيات الهى از زبان جعفر بن ابو طالب شنيده بود، به مسلمانان گفت: اكنون
مىتوانيد برويد و در امان هستيد.[1]
زمانى
كه نمايندگان قريش مأيوسانه نزد سران خود برگشتند، قريش اطمينان يافت كه تلاشهايش
در راستاى بازگرداندن مسلمانان، با شكست مواجه شده و بدانجهت كه ابو طالب و بنى
هاشم از يارى پيامبر اكرم و