آن همه تبليغ و فسون يزيد
محو شد و پرده باطل دريد
شامى غافل شده هشيار گشت
خواب جهالت بدو بيدار گشت
بر لب مردم همه اين گفتگو
وه كه چه بد كرد يزيد عدو[1]
وى همچنين حكايتى از امام سجاد (ع) را چنين نقل مى كند:
شنيدستم كنيز شاه سجاد
كه بر حلمش ز ايزد آفرين باد
فتاد ابريقش از كف بر رخ شاه
كهگلگونگشتىاز خونروىآن ماه
شه دين بر كنيزك ديده بگشود
نگاهى خوش بچشم قهر فرمود
كنيز (الكاظمين الغيظ) بر خواند
هماندم خشم و قهر شاه بنشاند
ز قرآن باز خواند او آيت عفو
شه سجاد برزد رايت عفو
بذكر محسنين آمد كه سجاد
بجاى قهر كرد از لطفش آزاد
الهى شو ز نيكان جو نشانه
و ز آن شه بشنو آن شيرين ترانه
از آن شه بردبارى را بياموز
چراغ معرفت جان را بيفروز
كه با نيكى و حلم و بردبارى
رهى از جور خلق و قهر بارى[2]
[1] - همان، جلد 2، ص 244- 245.
[2] - همان، جلد 2، ص 51.