نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 69
هدف واضع ناسازگار است».ديگران جواب مىدهند
كه«با آوردن قرينۀ معين،اين اجمال را رفع مىكنيم».
2.اكثر علما قائل به وقوع هستند.بهترين دليلش،استقرا در لغات مختلف است؛ به
عنوان مثال،اين لغت عرب است كه هركس دائرةالمعارفهاى لغت عربى را كاوش نمايد،با
هزاران الفاظ مشترك و مترادف روبهرو مىشود و هذا واضح لا يحتاج الى البرهان.
سرچشمۀ پيدايش الفاظ
مشترك و مترادف
در اين زمينه،دو احتمال وجود دارد:
1.اين امور،توسط وضع«واضع واحد»تحقق يافته است؛يعنى شخص واحدى آمده و گاهى
چند لفظ را در مقابل يك معنا قرار داده و ترادف پيدا شده و گاهى يك لفظ را براى
چند معنا قرار داده و بدينوسيله ،اشتراك لفظى محقق شده است.
2.واضع معين و مشخصى در كار نبوده،بلكه واضعهاى مختلفى سبب وقوع ترادف و
اشتراك شدهاند؛به اين بيان كه وقتى انسانهاى نخستين شروع به هجرت نمودند و در
مكانهاى دوردستى به زندگى پرداختند،كمكم گاهى براى يك معنا، چند قبيله هركدام
لفظ خاصى به كار مىبردند و يا گاهى چندين قبيله يك لفظ را استعمال مىكردند،ولى
هركدام،آن را در معناى خاصى به كار مىبردند.بعدها اين لغات مختلف،در يك
دايرةالمعارف لغت گردآورى شد و ما ملاحظه كرديم كه الفاظ،بعضىها مترادف و بعضىها
مشتركاند.
جناب مظفر مىفرمايد:
به نظر ما،احتمال دوم به واقع نزديكتر
است تا احتمال اول؛چنانكه برخى از مورخين اهل لغت هم،تصريح به اين امر كردهاند و
اگر هم احتمال ثانى،به نحو موجبۀ كليه،حق نباشد،مىتوان گفت كه اكثريت مطلق مترادفها و مشتركهاى لفظى،از
اين راه پيدا شدهاند؛اگرچه برخى هم از راه اول پيدا شده باشند و شاهد مطلب هم آن
است كه ما ملاحظه مىكنيم كه در لغت عربى كه قبايل مختلفى دارد و همه آنها هم عرب
فصيح هستند،گفته مىشود كه لغت قبيلۀ حجاز،چنين است،لغت
نام کتاب : شرح اصول فقه نویسنده : محمدى، على جلد : 1 صفحه : 69