اجتماعى
دلالت بر آن دارد كه نهاد انسانى به مرحلهاى از نوگرايى دست يافته است و در واقع،
نوگرايى انسان تا حدودى تحقق يافته است. آنچه تا كنون از نوگرايى انسان آشكار شده
آن است كه اين روند ماهيتى گروهگرا دارد و شرايط جغرافيايى و تاريخى، آن را از
نقطهاى به نقطه ديگر، متفاوت ساخته است. نهادهاى از پيش موجود، زمانبندى (شامل
زمان مطلق و نسبى) تغييرات نهادى و راهها و شيوههاى نيل به نوگرايى (با هدايت
دولت يا از طريق بازار) در رقم زدن سرنوشت نوع نوگرايى در هر گروه انسانى، نقش
تعيينكنندهاى دارند. نوگرايى انسان فى نفسه پديدهاى است پويا كه فشارهاى ناشى
از رشد جمعيت، گسترش جوهر نفوذ از طريق تقليل روند حذف يا محروميت نهادى، ميزان
دانش و معرفت (توسعه فنآورى) تعامل يا كنش متقابل با گروههاى انسانى (ملتها) و
تصميمگيرىهاى جمعى وسط گروه، كه هر كدام به گونهاى آن را از خود متأثر
مىسازند. ازاينرو، نوگرايى انسان نه تنها ضمانتى براى استمرار ندارد، بلكه مصون
از انهدام و نابودى نيز نيست. اصطلاح «ما بعد نوگرايى» و مسايل و موضوعات «جديد»
مرتبط با آن، در قالب گسترش يا تعديل نوگرايى (مثلا كاهش روند حف نهادى) يا فرايند
تخريب يك نوگرايى (غلبه و سلطه يك نهاد، مانند بازار، بر دو نهاد ديگر) قابل درك
است.
4-
ملتها، به عنوان بالاترين ردده در سلسله مراتب گروهبندى انسانى، واحد اصلى تحليل
و واكاوى جهت تحقيق و كندوكاوى نهادى در مورد رفتارها و عملكردهاى انسان، از جمله
توسعه اقتصادى و نوينسازى را تشكيل مىدهند. نهادهاى سياسى، اقتصادى و اجتماعى و
روابط ميان آنها، شكل ساختار سازمانى داخلى حاكم بر ملت يا در واقع، كل چارچوب و
اساس نهادى ملت را تعيين مىكنند. نوينسازى يك ملت، اقدامات و تلاشهاى به عمل
آمده در راستاى نيل به نوگرايى، معنا و مفهومى جز ايجاد تحولات نهادى در ساختار
سازمانى داخلى يك ملت به منظور هدايت اين روند به سوى ايجاد رابطه متمايز اما
متعامل ميان سه نهاد مذكور ندارد.
5-
نوينسازى با توسعه فرق دارد. توسعه، روندى بىوقفه از گسترش، اصلاح يا خلق رفتار
در انسان و پيامد حاصل از آن است. حال آنكه نوينسازى به معناى ايجاد