اينان با
كسب آزادى فردى و رها شدن از قيد و بندهاى سياسى و اجتماعى سنتى و حتى اشتراكى، به
فعالترين عاملان دگرگونسازى ساختار سازمانى داخلى چين و نسخه درونى شده، آن،
يعنى فرهنگ كنفوسيوسى تبديل شدهاند و بدين ترتيب، زمينه را براى تحولى عظيم در
ساختار سازمانى داخلى ما قبل نوگراى چين فراهم ساختهاند.
عملكرد
بازار كار نوظهور ملى، مستقيما يك طبقهبندى جديد اجتماعى را به دنبال داشته است
كه احتمال مىرود با تغيير دادن شكل و قالب نهادهاى اجتماعى و سياسى چين، كل
ساختار سازمانى داخلى چين را از خود متأثر ساخته و دستخوش تغيير و تحول جدى قرار
دهد. در حال حاضر طبقه جديدى از سرمايهداران سودطلب در حال شكلگيرى است كه
روزبهروز قدرتمندتر مىشود. كارفرمايان خصوصى كه روابط مستقيمى با سرمايهداران
پيش از تأسيس جمهورى خلق چين دارند، گروه ويژهاى تشكيل دادهاند كه روزبهروز
دامنه و حيطه نقش خود را در امور اقتصادى، حيات اجتماعى و حتى سياسى چين گستردهتر
مىسازد(Zhang 4991) . تا پيش از دهه 1980، حزب كمونيست چين با بهرهگيرى از الگوى
آمرانه دولتى در زمينه تخصيص كار توانسته بود طبقه كارگرى بخش صنعت چين را به طرزى
مؤثر اداره كند و آن را در قالب گورهى ممتاز و مرفه، در چارچوب يك نظام نو سنتى
كمونيستى يا نيمه فئودال، سازمان دهد(Walder 6891) . با اين اقدام، حزب كمونيست چين توانست براى مدتى افزون بر نيمى
از دوران زمامدارى تقريبا پنجاه ساله خود، از بروز هرگونه رودررويى عمده با طبقه
كارگرى صنعت چين، جلوگيرى به عمل آورد. يكى ديگر از دستاوردهاى اين راهبرد
«سازشكارانه»، حذف طبقه كارگر از مشاركت واقعى در جريانات سياسى جمهورى خلق چين به
عنوان گروهى مستقل غير وابسته بود. بدين ترتيب، يكى از اهم نتايج اين اقدام آن است
كه اگرچه براساس مفروضات، جمهورى خلق چين بايد توسط طبقه پرولتاريا، به عنوان حاصل
و ثمره توسعه سرمايهدارى، رهبرى شود، ولى در عمل، اين حزب سياسى و نظامى و
انقلابى است كه سكان هدايت و حاكميت كشور را در دست دارد؛ حزبى كه نماينده يك
ساختار سازمانى داخلى پيش از سرمايهدارى، يعنى شرايط ما قبل نوگرايى شبه خانواده
است. از همه مهمتر و شگفتانگيزتر اينكه پس