على رغم
وجود برخى ويژگىهاى مشهود دال بر «تجارى شدن» خودجوش و خودانگيخته اقتصاد چين در
برخى از برهههاى تاريخ- حتى پيش از ملتهاى اروپاى غربى- نهاد بازار در چين هرگز
آنچنان تسلطى بر اقتصاد نداشت كه بتواند رفتار اقتصادى مردم را از رفتارهاى سياسى
و اجتماعى آنان جدا سازد. وجود نيروهاى سركوبگر بر اثر حاكميت يك مجموعه اجتماعى-
اقتصادى و درونى شدن اين وضعيت به عنوان يكى از ويژگىهاى فرهنگى چين و نيز فقدان
تأثيرات خارجى را مىتوان عمدهترين دلايل توسعهنيافتگى اقتصاد چين، على رغم
برخوردارى از آن همه معارف علمى، ذكر كرد. چين در چنين وضعيت سنتى و ما قبل
نوگرايى، كه آن را از بقيه نقاط جهان جدا ساخته بود، حتى قادر نبود خود را از طريق
بازار به مرحله نوينسازى برساند. نوينسازى از طريق هدايت دولتى هم تا زمانى كه
دولت ناچار بود با «راحتطلبى» سياسى به عنوان يكى از ويژگىهاى سنتى حاكم بر اين
كشور مبارزه كند، ناممكن مىنمود.
اين
ويژگى ما قبل نوگرايى، كه طى قرون و اعصار در اوج تكامل و پايدارى بر چين سايه
انداخته بود، يكى از پديدههاى منحصر به فرد تاريخى است كه توانسته است با جلب نظر
بسيارى از صاحبنظران، تحقيقات عميق و عظيمى را موجب شود[1].
هدف فصل حاضر آن است كه با تنوير و تحليل علل تداوم و استمرار روند ما قبل نوگرايى
در چين، دامنه دانستهها و اطلاعات ما را در اين خصوص افزايش دهد. در اين فصل،
همچنين پيششرطهاى نهادى، كه لازمه موفقيت تلاشهاى به عمل آمده در راستاى نيل به
نوينسازى در چين هستند، مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد. در بخش اول، ساختار
سازمانى داخلى حاكم بر چين از عصر حاكميت سلسله «چين» تا سلسله «چينگ» از طريق
بررسى الگوهاى تخصيص كار در اين برهه، اختصارا به بحث و بررسى گذاشته مىشود و
مشخص مىگردد كه در اين برهه بيست قرنى، الگوى سنتى تخصيص كار بر مبناى خانواده،
الگوى غالب تخصيص كار بوده است.
[1] - به عنوان مثال در اين زمينه، مىتوان موارد ذيل
را نام برد:
Sun 6591, Hu 9791, Fairbank
3891, Philip Huang 0991, Spence 0991, Zhang 0991, and Friedman et al. 1991.