مانده است.
چين عصر حاضر، داراى يك ساختار سازمانى داخلى منحصر به فرد و در عين حال سنتى است
كه در تعيين ويژگىها و خصوصيات خاص اين كشور، نقش مهم و به سزايى دارد. بررسى سير
تكاملى الگوهاى تخصيص كار در چين مىتواند زمينه لازم را براى ما فراهم آورد تا به
علت استحكام و تداوم ساختار سازمانى داخلى اين كشور پى ببريم. همانگونه كه از
پيدايش و شكلگيرى الگوهاى جديد تخصيص كار در خلال برهه 1840 تا 1949 برمىآيد،
بدون هيچ شك و شگفتى، نيروهاى خارجى در تغيير شكل ساختار داخلى چين، نقش
تعيينكنندهاى داشتهاند. با اين حال، كمونيستهاى چين، با توسل به زور و جبر،
اين روند را پس از روى كار آمدن در 1949، معكوس ساختند و بدين ترتيب چين بار ديگر
ساختار سازمانى داخلى غير متمايز پيشين را تجربه كرد و به روند سنتى و ما قبل
نوگرايى خود، ادامه داد.
در
فصل حاضر، به منظور شروع كار تحقيق و تفحص پيرامون روند ما قبل نوگرايى و فرايند
نوينسازى در چين، تاريخچه ساختار سازمانى داخلى حاكم بر اين كشور از زمان روى كار
آمدن سلسله «چين» (قرن سيزدهم ق. م) تا دهه 1980، از طريق مرورى بر تاريخچه الگوى
تخصيص كار در چين، مورد بحث و بررسى قرار مىگيرد. به نظر مىرسد تداوم و استمرار
قابل توجه الگوى سنتى تخصيص كار مبتنى بر خانواده، يكى از ويژگىهاى دوره ما قبل
نوگرايى نهادى در ساختار سازمانى داخلى چين باشد. چين، حداقل تا پيش از دهه 1980،
همواره يكى از ملتهايى بوده كه از نظر نهادى، سنتى و ما قبل نوگرا، قلمداد
مىشوند. دولت چين، على رغم تمام پيشرفتهاى ادارى و نوآورىهاى اجرايى، عموما از
برخى نهادهاى اجتماعى نظير خانواده و ايل و تبار، قابل تميز نبود. «تبارگرايى» به
عنوان يك ويژگى نهادى، عميقا در سرتاسر دوران ما قبل نوگرايى چين به چشم مىخورد.
ساختار درونى حكومت، نه تنها همانند ساختار حيات اجتماعى، حول محور خانواده دور مىزد،
بلكه از لحاظ ارزشها و مضامين محتوايى نيز اين دو بىشباهت به هم نبودند. اقتصاد
چين هم اساسا وجه تمايزى با اين مجموعه اجتماعى- سياسى عظيم نداشت و به همين دليل،
ارزشهاى اقتصادى نيز از مطلوبيت و بهينگى لازم برخوردار نبود.