جريان
اصلى تحليلهاى اخير در مورد تغييرات در توزيع درآمد پس از دوران جنگ جهانى دوم
چنين نتيجه گرفته است كه نابرابرى درآمد در كشورها ثابت بوده و وابستگى قوى بين
رشد و نابرابرى وجود نداشته و بنابراين فقر بوسيله سياستهاى رشدمحور بجاى
سياستهاى توزيعمحور كاهش مىيابد.
اين
مقاله چنين رويكردى را به بحث مىگذارد. در اين مقاله خواهيم ديد كه درحاليكه سطح
نابرابرى طى دهههاى 50 و 70 كاهش يافته اين روند طى سالهاى پايانى قرون بيستمى
(باتوجه به اطلاعات كافى) در دوسوم كشورها معكوس شده است.
اين
نتيجهگيرى مبتنى بر تحليلهاى اقتصادسنجى از روندهاى نابرابرى براى 77 كشور كه 82
درصد جمعيت جهان و 95 درصدGDP -PPP جهان را دارند، مىباشد. سنجش نتايج براساس اين دو متغير
نتيجهگيرىهايى را كه مورد تأييد مطالعات كشورى و منطقهاى هم هستند تقويت
مىكند.
اين
مقاله همچنين پيشنهاد مىكند (بدون آزمون رسمى) كه نمونههاى سنتى نابرابرى (بزرگ
مالكين زمينهاى كشاورزى، دسترسى نابرابر به آموزش، فاصله شهر و روستا، و غيره)
نمىتوانند افزايش نابرابرى را در دو دهه گذشته توضيح دهند.
چنين
افزايشى بيشتر مربوط به حركت بسوى تكنولوژيهاى با مهارت فزاينده و حتى بيشتر از
آن، مرتبط با اختيار كردن بدون قيد و بند آزادسازى بازارهاى داخلى و بين المللى
مىباشد.
تعميمهاى
آسان بوضوح ميسر نيست همانگونه كه تأثير آن روى هر ملتى بستگى به سياست مشخص
تلفيقى با شرايط كشور دارد. عوامل برگشتى كه افزايش اخير در نابرابرى را همراهى
مىكنند شامل موارد زير مىشود:
كاهش
در سهم نيروى كار در طول تعديلات ساختارى؛ آزادسازى بازرگانى (هم در كشورهاى شمال
و هم در كشورهاى جنوب)، مالىسازى اقتصاد و افزايش در هزينههاى مالى