بازسازى
متون مفقوده، دشوارىهاى خاص خود را دارد كه مىبايست پيش از شروع كار از آنها
آگاهى داشت و در جريان تحقيق و پژوهش به حل آنها پرداخت.
1-
يكى از اين دشوارىها، پراكندگى نقلهاى صورت گرفته از يك اثر، در متون مختلف است.
فراهم آوردن اين نقلها و اطمينان يافتن به اين كه بخش عمده نقلهاى صورت گرفته،
فراهم آمده، كارى است كه تتبعى گسترده را مىطلبد. طبيعى است كه هيچگاه نمىتوان
به سادگى اين اطمينان را يافت كه كار به حد نهايى خود رسيده است. مهم آن است كه
بتوان خط نقل از اين اثر را در متون نزديك به هم دريافت و در آن حوزه به تتبع
پرداخت. اين كار درباره برخى از متون راحتتر و در باره برخى ديگر، قدرى دشوار
است. براى نمونه درباره كتاب طبقات الشيعة يا الحاوى يحيى بن حميد بن ظافر طائى
معروف به ابن ابى طىّ حلبى (575- 630) پس از تتبع و جستجو مىتوان دريافت كه اين
اثر در اختيار ذهبى (م 748) بوده، در ادامه به دست ابن حجر (م 852) افتاده و در
ميانه عصر اين دو به احتمال در اختيار برخى ديگر از شرححالنويسان مانند صفدى نيز
بوده است.
2-
در بسيارى از اوقات، مؤلف متن موجود، در استفاده از متن مفقود، از آن با نامهاى
مختلف ياد مىكند. حتى در بسيارى از موارد، در چند مورد نام كتاب و در بقيه موارد
تنها نام مؤلف را آورده و از ياد از نام كتاب، خوددارى مىكند. اين روش، به ويژه
درباره آثارى صادق است كه نام دقيقى از آغاز نداشته است. براى نمونه مىتوان از
نوع استفاده ابن حجر از كتاب النسب هشام بن محمد كلبى (م 204) در كتاب الاصابه فى
تمييز الصحابه اشاره كرد. در الاصابه، شصت و دو مورد از كتاب كلبى نقل شده است.
ابن حجر، در سى مورد آن را الجمهرة ناميده و يك بار الانساب الكبرى