وحدت
انسانها بهر مقدارى كه ميسر باشد و بهر عنوانى كه ممكن گردد مطلوب همه خردمندان و
هوشمندان است[1]. زيرا هر
اندازه عناوين اختلاف زا از ميان اجتماع انسانى حذف شود، بهمان نسبت درگيريها و
كشمكشها و ناراحتىها كمتر و عدالت اجتماعى و آرامش روانى ظاهرتر مىگردد. ولى،
مشكل آنست كه هر روز اوضاع را بدتر از قبل مىبينيم ملتها روزبهروز در اثر عوامل
درونى و بيرونى به انشعابات بيشتر دچار مىشوند و دولتها در تكثرند. و تكثر و تعدد
دولتها علامت بدبختى و دورى بيشتر انسانها است.
جهانى
شدن و جهانىسازى كه در ظاهر يك پروسه بشمار مىآيد، در واقع يك پروژه استثمارى و
استعمارى جديدى است كه قصد بلعيدن همه كشورها و ملتها را دارد.
نتيجه
و حاصل اين جهانىسازى در ابعد نظامى، سياسى، فرهنگى و اقتصادى اگر در اثر
رقابتهاى طراحان آن خنثى و متوقف و يا
[1] - حداقل در شرايط فعلى حكومت واحد جهانى شايد متعذر
و يا دشوار باشد ولى تشكيل يك فدراسيون ناممكن نيست.