و همين ايراد بر نظريه دوم
(اقتصاد قوى) نيز وارد مىآيد. ما امروز به چشم سر مىبينيم كه اكثر مشكلات بين
المللى براى استثمار بيشتر از جانب دولتهاى كشورهاى سرمايهدار و صنعتى جهان است.
و يكى از نمونههاى آن تجاوز بر ملت بدبخت عراق بود. برخلاف تبليغات قبل از جنگ نه
اسلحه كشتار جمعى در عراق وجود داشت و نه رابطه دولت صدام خونآشام با القاعدّه
ثابت شد و نه دولت صدام خطرى براى كشورهاى غربى محسوب مىگرديد. هرسه امر،
بهانههاى دروغين دولتهاى قدرتمند براى اشغال كشور مذكور بود و علت آن استثمار و
ترسانيدن منطقه خاورميانه نفتخيز و ساير دولتها بود.
بطلان
نظريه سوم استدلال نمىخواهد زيرا هرچه حكومتها وسعت مىيابد، جنايات هم
سازمانيافتهتر مىشود. خصوصا كه مشكلات بين المللى زاييده همين حكومتها است
در
اينجا سوال مهمى به ميان مىآيد كه راه اصلاح اعضاى دولتها چيست؟ و اين گرگان
واقعى كه لباس چوپانان را پوشيدهاند، چگونه تربيت شوند تا جهان را براى منافع
ناسيوناليزم آتش نزنند؟!
قلمرو
نفوذ دين، اراده و اخلاق و حتى تصورات آدمى را نيز شامل است[1]
درحاليكه اصلاح آنها توسط پليس ناممكن است.