3-
در موقع بيهوشى كه به نوبه خود به سه گونه تقسيم مىشود:
اول
بيهوشى عمومى بدن كه توسط عمل طبى طبيبان صورت مى گيرد.
دوم
بيهوشى مقطعى و محلى بدن كما فى السابق.
سوم
بيهوشى عمومى بدن توسط عوامل ديگر، و زمان اين بيهوشى ها مختلف است.
در
اين قسم اخير آيا باز قبض روح است (هرچند به مرتبه خاص) يا تضعيف ارتباط روح؟
ممكن
است حدس زد كه مانند دو قسم اول قبض و گرفتگى روح باشد؛ زيرا حالت خواب با آنكه به
كلمه «توفى» همانند مرگ در مورد آن استعمال شده، به اندك صدا و درد بدن و تماس با
جسم خارجى بيدار مىشود، ولى در بيهوشى احساس درد نمىكند و با فشار هم به هوش
نمىآيد. ولى مشكل در نحوه دوم بيهوشى است كه ارتباط روح با مجموع بدن بر قرار
است، و تنها با محل خاصى رابطه اش بريده يا ضعيف مىشود؟
يك
سوال بى جواب ديگر اين است كه چرا روح به وسيله آنچه دكتران بيمار را بيهوش
مىكنند، ارتباط خود را با بدن ترك مىكنند، و حل اين معمى به نظرم هنوز هم بى
جواب است.
[1] - اللَّهُ يَتَوَفَّى
الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها فَيُمْسِكُ
الَّتِي قَضى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى
إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ.( الزمر/ 42)؛ يعنى: خداوند
ارواح را به هنگام مرگ قبض مىكند، و ارواحى را كه نمردهاند نيز به هنگام خواب
مىگيرد؛ سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر كرده نگه مىدارد و ارواح ديگرى
را( كه بايد زنده بمانند) بازمىگرداند تا سرآمدى معيّن؛ در اين امر نشانههاى
روشنى است براى كسانى كه انديشه مىكنند!.
نام کتاب : رنگارنگ يا کشکول درويشي نویسنده : محسنى، شيخ محمد آصف جلد : 1 صفحه : 394