به گفته آكادميسين كشور آقاى
محسنى تمام مكتبهاى مادى با اختلافاتى كه دارند همه در آخر كار خود به تصادف
ناممكن بر مى گردد. و اين عقل است كه تصادف را محال و ناممكن ميداند و انسان را به
خداوند هدايت مى كنند و عقل مى گويد كه دور و تسلسل مستحيل است. به يقين، عقل اساس
مستحكم دين و اساس همه تجربيات حسى مى باشد، حس عموميت ندارد تجربه حسى محدود است،
تعميم تجربه حسى محتاج به حكم عقل است، عقل اساس محكم همه ادراكات نظرى و عملى
انسان است، اولى به نام «عقل نظرى» و دومى به نام «عقل عملى» و يا «حكمت نظرى» و
«حكمت عملى» ياد مى شود.
اينهمه
در موضع عقل در مورد اصول دين بود. و اما در مورد فروع اعتقادى در جايى كه عقل حكم
دارد بايد آن را پذيرفت كه فرض ما آن است كه صددرصد از واقعيت حكايت دارد. و در
فروع عملى (فقهى) عقل ما غالباً چيزى نمى داند و پاره اى از فروع اعتقادى مانند
تفاصيل قيامت و برزخ هيچ ادراكى ندارد و اصولا عقل در اينجا غالبا بيگانه است[1]
و نيازى به او نداريم و تنها به دستور پيامبر اكرم (ص) و شريعت او عمل مى كنيم و
اگر فتاوى فقهاى مذاهب را مى پذيريم بازهم اعتبار مذاهب از احاديث شريفه نبى مكرّم
و معظّم اسلام (ص) است.
انجمن
فرهنگ اسلامى در اينجا تأكيد مى كند كه در مذهب شيعه در امور اعتقادى كه عقل ادراك
نظرى دارد و يا در پاره اى از فروع فقهى كه عقل ادراك عملى دارد، يك مورد را سراغ
نداريم كه عقل و دين
[1] . احكام عقل نظرى سه تا مى باشد: امكان، وجوب،
امتناع و استحاله. و احكام عقل عملى دوتا است:« حُسن و قبح» و يا« مدح و ذم».
اولى« جهان بينى» است. دومى« ايدئولوژى». مراد از اولى اصول اعتقادى است و از دومى
شريعت و فقه.