داستان
قوم ثمود و شترى كه خداوند براى حضرت صالح به طلب قبيله ثمود از دل كوه بيرون
نمود، و بالاخره آن شتر را پى نمودند و متعاقبا عذاب خدا نازل شد و آن قبيله را با
خاك يكسان نمود، در سورههاى اعراف و هود و شعرا و نمل و سجده و الذاريات و القمر
و الحاقه و غير آنها مذكور و تفصيل آن در جز يازدهم بحارالانوار (طبع جديد) با
روايات وارده مذكور است. (از ص 370 تا 394).
ما
در اينجا روايتى كه راويان آن ثقه و حسن هستند از روضه كافى (ج 8/ 180) نقل
مىكنيم:
على
بن ابراهيم از پدرش از حسن بن محبوب از ابى حمزه ثمالى[1]
از امام باقر عليه السلام نقل مىكند: رسول خدا (ص) از جبرئيل سؤال نمود
[1] . ابراهيم، پدر على استاذ كلينى صاحب كافى است كه
توشيق معتبرى در حق او از علماى رجال نرسيده، ولى كسى هم در حق او مناقشه نكرده
است و مىشود او را روى قراينى فرد نيكو و صادق دانست و يك مناقشه ديگرى در روايات
ابن محبوب از ابوحمزه ثمالى وجود دارد كه اگر مهم نباشد، جزئى هم شمرده نمىشود،
بايد براى آن جواب مقنعى پيدا نمود، اين اشكال در روايت على بن الحكم از ثمالى نيز
مىآيد و تفصيل بحث را در علم رجال ببينيد.