نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله جلد : 5 صفحه : 47
بساط از حواس استيناس برچيند و يعقوب از ورد خود فارغ گردد تو بدر
كلبه او رو و بگو
السلام عليك ايها المغموم
سلام بر تو باد اى خورنده غمهاى دمادم من الغريب المهموم از غريب
مبتلا بانواع غم بگو آن مظلوم ميگويد كه تا از خدمت تو محروم ماندهام از گريه و
ناله نياسودهام تا جمال تو را نهبينم بر بساط راحت و فراش آسايش و فراغت ننشينم
اى اعرابى بيا و اين ياقوت قيمتى را از من بستان و از يعقوب هر دعا كه خواهى
درخواه كه دعاى آن پير دردمند بدرگاه خداوند مستجابست اعرابى گفت اى جوان چگونه نزد
تو آيم كه مرا زمين گرفته است يوسف گفت انديشه زدن شتر از دل بيرون كن تا تو را
رها كند و اين شتر را مرنجان كه او ما را از حالات مكروب بيت الاحزان خبر داده و
بجهت اين مرا از حال خود بيخبر گردانيده اعرابى گفت از زدن شتر در گذشتم فى الحال
پايش از زمين بر آمده نزد يوسف دويد و هم از شعاع رويش نشانهاى كه ميبايست همه
بديد و ياقوت از دست مباركش فرا گرفته راه كنعان برگرفت يوسف از عقب او مينگريست و
زار زار ميگريست و ميگفت يا ليت راحيل لم تلدنى كاشكى راحيل مرا نزادى تا دل من در
ورطه چنين غمى نيفتادى پس اعرابى بكنعان آمد و صبر كرد تا مقدارى از شب بگذشت بدر
بيت الاحزان آمد و گفت
السلام عليك يا نبى اللَّه
يعقوب را از آن ندا راحتى بدل رسيد برجست و از خانه بيرون آمد و گفت
عليك السلام يا عبد اللَّه
چه كسى و از كجا مىآيى گفت پيغامى آوردهام گفت رسول كيستى و پيام
كه دارى گفت من رسول غريبانم و پيك مهجوران و قاصد زندانيان از زمين مصر مىآيم و
تمام قصه باز گفت يعقوب چون آن حكايت استماع نمود فرياد بر آورد و گفت اگر تو رسول
غريبانى من نيز در فراق غريبان مبتلايم و اگر تو پيك مهجورانى من نيز سوخته آتش
هجران بلايم و اگر تو فرستاده زندانيانى من نيز ساكن بيت الاحزانم اى اعرابى
مژدگانى دادى كه از او بوى وصال بمشام من رسيد و خبرى دادى كه بدان گره حسرت از دل
من گشادى مژدگانى چه ميخواهى گفت يا نبى اللَّه آنچه مقصود من است از او يافتهام
از تو توقع دعا دارم يعقوب گفت الهى سكرات موت بر اين بنده آسان گردان شتر اعرابى
بسخن در آمده كه سبب اين پيغام من بودهام و اعرابى را بدر زندان من رهنمونى
كردهام و در گذاردن اينرسالت مرا نيز شركتى هست و از تو طمع دعا دارم يعقوب فرمود
كه الهى اين شتر را از ناقههاى بهشت گردان اعرابى گفت اى برگزيده خدا آن غريب
زندانى را دعائى كن گفت اللهم اطلق عنه خدايا او را از بند خلاصى ده و صله باقاربه
و او را بخويشان پيوستگى كرامت فرماى پس اثر دعاى يعقوب بيوسف رسيده مدت محنت او
بسر آمد و ملك ريان خوابى مهيب ديده و بام داد تمامى حكما و ندماء خود را طلبيد وَ قالَ الْمَلِكُ و گفت ملك ريان إِنِّي أَرى بدرستى كه من بخواب ديدم
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله جلد : 5 صفحه : 47