نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله جلد : 5 صفحه : 449
مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ از جانب آن كس كه بيافريد زمين را وَ السَّماواتِ الْعُلى و آسمانهاى بلند را و تواند بود كه تنزيلا منصوب باشد به
يخشى اى انزله اللَّه تذكرة لمن يخشى تنزيل اللَّه عز و جل يا بر مدح يا بدل تذكرة
اگر حال باشد و اگر مفعول له باشد جايز نيست كه بدل آن باشد زيرا كه شيء معلل
نميشود بنفس و بنوع خود و قوله
مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ
الى قوله الْأَسْماءُ الْحُسْنى تفخيمست از براى شان منزل چه
بيان تعظيم منزل فرموده بذكر افعال و صفات او بر ترتيبى كه نزد عقلست زيرا كه
ابتدا بخلق سماوات و ارض نموده كه اصول عالمند و تقديم ارض نموده بجهت آنكه آن
اقربست بحس و اظهر از سماوات على و على جمع عليا است تانيث اعلى و بعد از آن اشاره
فرموده بوجه احداث كاينات و تدبر امر آن به اينكه قصد عرش نموده و احكام و تقادير
را از آن اجرا كرده و اسباب را ترتيب و مقادير را از آن انزال نموده به طريقى كه
مقتضى حكمت و مشية او است فقال عز و جل
الرَّحْمنُ و اين
خبر مبتداى محذوفست اى هو الرحمن يا مرفوعست بر مدح يعنى آنكه خلق زمين و آسمان
كرده خداوند بسيار بخشايش است و قوله عَلَى
الْعَرْشِ اسْتَوى
خبر بعد از خبر است يعنى خالق سماوات و ارض رحمن است و بر عرش مستولى شده يا خبر
مبتداى محذوفست اى هو الى العرش استوى و تواند بود كه الرحمن مبتدا باشد و خبر آن
استوى و الف و لام اشاره به ممن خلق يعنى آن خداوند بسيار بخشايش كه ايجاد آسمان و
زمين كرده بر عرش مستولى است يعنى عرش با اين همه عظمت مخلوق او است و در تحت امر
او اضافه استيلا بعرش با آنكه او سبحانه بر همه موجودات مستولى است جهت آنست كه
عرش اعظم مخلوقانست و هر گاه او بر آن مستولى باشد پس بر غير آن بطريق اولى خواهد
بود و در تاويلات ماتريدى مذكور است كه عرش بمعنى ملك است يعنى حق سبحانه بر ملك
خود مستولى و غالبست و جريان حكم او نسبت بهمه آن مساوى و صاحب كشاف نيز آورده كه
چون عرش سرير ملكست و استوا بر آن مرادف ملك پس بجهة اين آن را كنايه داشتهاند از
ملك (فقالوا استوى فلان على العرش يريدون به الملك و ان لم يقعد على السرير البته
قالوه ايضا) بجهت مبالغه شهرت استوى على العرش در اين معنى و مساوات آن بملك آن را
بر ملك اختيار كردهاند و اگر چه ملك اشرح و ابسط است و دلالت او بيشتر بر صورت
امر و مانند اينست يد فلان مبسوطة و يد فلان مغلولة بمعنى انه جواد و بخيل و منه
قوله تعالى وَ قالَتِ الْيَهُودُ
يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ
اى هو بخيل بل يداه مبسوطتان اى هو جواد من غير تصوير يد و لا غل و لا بسط پس
اينجا مراد باستوى على العرش ملك است بدون تصور استوى و عرش و اين كه جمعى تفسير
آن به نعمت كردهاند و برخى تنزيل آن بر تشبيه بعيدند از ذوق علم بيان و راجل از
مذاق عربية و در فتوحات آورده كه بعضى از علما در اين آيه بر عرش وقف كردهاند و
بعد از آن گفتهاند استوى له ما فى السماوات
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله جلد : 5 صفحه : 449