نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله جلد : 5 صفحه : 27
اين عقوبت باشد آن غلام سنگدل بيامد و گفت بشومى معامله منست چه من
اين ساعت طپانچه بر روى اين غلام عبرى زدم و او آب در ديده بگردانيد و بدردل ناله
كرد مقارن اين حال اين صورت واقع شد مالك گفت اى غلام سبب اين تاديب چه بود گفت او
خود را از شتر انداخته بود و داعيه گريختن داشت مالك گفت اى بىعقل چگونه كسى با
غل و زنجير تواند گريخت پس پيش يوسف آمد و گفت اى جوان قصد گريختن دارى گفت اى
مالك من سر ستيز و پاى گريز ندارم اما بخاك ما در رسيدم صبر و تحمل از من رميده
گشت و رشته طاقتم به تيغ اضطراب بريده گشت مادرم هرگز انديشه نكرده بود كه من با
غل و زنجير بر سر خاكش خواهم رسيد يا داغ بندگى بر رخ جگر گوشه او خواهند كشيد چون
قبر وى را ديدم بىاختيار خود را از بالاى مركب در انداختم و غم دل باو ميگفتم و
قصه غصه خود را بر او ميخواندم كه اين غلام بيامد و طپانچه بر روى من زد و من
نفرين نكردم همين بود كه آهى از دل پر درد بر آوردم كاروانيان بگريه در آمدند و
آغاز تضرع و زارى كردند كه اى جوان عاليشان اين گردى كه بر انگيخته فرونشان يوسف
بهوا نگريست و لب بجنبانيد في الحال باد بياراميد و هوا صافى شد مالك اين حال را
مشاهده كرد در زمان بفرمود تا غل از گردن و بند از دست و پاى يوسف برداشتند و
جامهاى نيكو در او پوشانيدند و بر راحله تيزرو نشانيدند القصه مالك او را نيز بمصر
آورد و در آن زمان پادشاه مصر ريان بن وليد عمليقى بود از اولاد عملاق بن لاوى بن
سام بن نوح بود و گويند كه او بيوسف ايمان آورد و پيش از يوسف فرمان يافت و پس از
او پادشاهى بقابوس بن مصعب افتاد كه فرعون زمان موسى بود و اول زمان اواخر زمان
يوسف بود يوسف او را بايمان دعوت كرد او قبول ننمود و زمام امور ملك خود را بدست
قطفير يا اطفير مصرى باز داده بود بجهت ارتفاع مكانة و مزية منزلت نزد مالك مصر او
را عزيز گفتندى و چون كاروان مدين بمصر آمد گماشتگان عزيز بسر راه كاروان آمده
يوسف را ديدند از لمعه جمال او آشفته و حيران باز گشته خبر بعزيز مصر بردند و او
زنى داشت راعيل نام يا نكار و نام مشهور او زليخا بود و در عين المعانى بضم زاى و
فتح لام تصحيح كرده و در السنه بفتح زاى و كسر لام شهرت گرفته و چون عزيز خبر يوسف
شنيد بمالك پيغام داد كه غلام را بنحاس آورد و روزى ديگر مالك يوسف را بحمام برده
سر و تن او را بشست و جامها قيمتى بر او پوشانيد و بآراستگى تمام او را ببازار
آورد و بجلوه آن جمال شيرين شور از مصريان بر آمد خريداران بميدان من يزيد در آمده
هر كس در بها چيزى اضافه ميكرد تا بدانجا رسيد كه همسنگ او زر و نقره و مشك و
ديبا بدهند عزيز مصر قدم خريدارى پيش نهاده او را بآن مبلغ خريده بخانه آورد وَ قالَ الَّذِي اشْتَراهُ و گفت آن كس كه خريد يوسف را مِنْ مِصْرَ
از اهل مصر يعنى عزيز لِامْرَأَتِهِ مر زن خود را يعنى زليخا أَكْرِمِي
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله جلد : 5 صفحه : 27