responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 26

را دوست ميدارم تو كرمى فرماى و ايشان را بگوى تا توقف كنند مالك آواز داد كه اى جوانان آهسته باشيد كه اين غلام ميخواهد كه از شما بحلى طلبد و يوسف را دستورى داد كه برو و خواجگانت را وداع كن يوسف زنجيركشان نزد برادران آمد و گفت اى عزيزان هر چه كرديد تحمل كردم توقع من آنست كه در وقت گريه پدر مرا تسلى دهيد و بهر نوع توانيد مراعات آن پير مبتلاى هجران كنيد و من غريب را از ياد مگذاريد يهودا بگريه در آمد و يوسف را در كنار گرفت و گفت اى جان برادر مردانه باش و كار خود را با خدا واگذار پس شترى آوردند و يوسف را با پلاس و غل زنجير بر بالاى آن شتر افكندند و غلامى زشت روى بد خوى را بر وى موكل ساختند و كاروان بجانب مصر روان شد و يوسف از عقب نگاه ميكرد و مى گفت اى پدر بدرود باش كه بدرد غريبى و دل بندگى گرفتارم اى خواهر از من فراموش مكن كه شفقت و دلسوزيهاى تو را ياد دارم كاروانيان همه شب ميراندند سحرى بود كه بمقابر آل اسحاق رسيدند يوسف در نگريست و قبر مادر را ديد بى‌اختيار خود را از بالاى شتر بسر قبر مادر افكند و از تربيت عهد كودكى ياد كرد و مهر و شفقت مادرى بخاطر آورد قطرات عبرات چون باران نيسانى بر روى ارغوانى ريختن بگرفت آواز داد كه اى مادر مهربان ارفعى راسك سر خود را بردار و پرده خاك از پيش نظر دور كن‌

انظر الى ابنك‌

و نگاه كن بحال فرزند دلبند خود

انا ابنك المغلول‌

منم پسر تو كه غل بر گردنم نهاده‌اند و اسيروار پلاس پوشانيده‌اند و دست و پايم بزنجير بسته‌اند و بتهمت بندگى مر افروخته دل پدر پير مرا بآتش هجران سوخته‌اند از قبر راحيل صيحه بر آمد كه يا ولداه و قرة عيناه اى فرزند پسنديده من و اى نور ديده من اكثرت همى بسيار گردانيدى غم مرا ازددت حزنى افزون ساختى اندوه مرا اى فرزند ناز پرور من عم مرا بسيار گردانيدى و جانم بتيغ درد افكار كردى فاصبر پس صبر كن ان اللَّه مع الصابرين بدرستى كه يارى و مددكارى خدا با صابرانست و در وقت ورود سهام سپر صبر در روى كش تا علم ظفر در ميدان مراد بر توانى افراشت اما چون روز روشن شد غلامى كه موكل يوسف بود نگاه كرد يوسف را بر شتر نديد باز پس دويد او را ديد بر سر قبرى نشسته زار زار ميگريد آن پسر بيرحم جفا كار از روى قهر طپانچه بر روى عزيز يوسف زده رخسار نازكش از زخم آن طپانچه بشكافت و روى مباركش خراشيده و خون آلوده شد و گفت اى غلام خواجگانت راست ميگفتند كه تو گريزپايى يوسف هيچ نگفت اما چنان بدرد بناليد كه غلغله در صوامع ملكوت و ولوله در جوامع جبروت افتاد فى الحال تندبادى بر آمد و گرد و غبارى برخواست صاعقه بى‌ابر در هوا پيدا شد و خروش رعد و سوز برق بى‌سحاب ظاهر گشت كاروانيان گفتند ما از خود در اين چند روز گناه تازه نميبينيم كه موجب‌

نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله    جلد : 5  صفحه : 26
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست