نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله جلد : 1 صفحه : 140
نقل است كه إِذْ زايده است و زجاج و غير او انكار
اين معنى كردهاند و گفتهاند حرف هر گاه مفيد معنى صحيح باشد جايز نيست الغاى آن
و ملائكه جمع ملاك است بنا بر اصل زيرا كه آن اصل ملك است كه بجهت كثرت استعمال
تخفيف همزه كردهاند مانند شمائل كه جمع (شمال) است كه بعد از تخفيف شمال شده و تا
براى تأنيث جمع است و ملاك مقلوب مالك است مأخوذ از الؤكه كه بمعنى رسالتست زيرا
كه ملائكه واسطهاند ميان حقتعالى و مردمان پس ايشان رسل اللّهاند نسبت بانبيا و
در حكم رسل اللَّه نسبت بباقى مردمان و عقلا را در حقيقت ايشان اختلافست بعد از
اتفاق علما بر آنكه ذوات موجودهاند قائم بأنفسها پس اكثر اهل اسلام بر آنند كه اجسام
لطيفهاند كه قادرند بر تشكل باشكال مختلفه و استدلال بر اين آنست كه انبياء مرسل
ايشان را باين اشكال ميديدهاند و طايفه از نصارى گفتهاند كه آنها نفوس فاضله
بشريهاند كه مفارق باشد از ابدان و زعم حكماء آنست كه جواهر مجردهاند كه در
حقيقت مخالف نفوس ناطقهاند و آنها مقسمند بدو قسم قسمى شأن ايشان استغراقست در
معرفة حق و تنزه از اشتغال بغبر آن هم چنان كه حقتعالى در محكم تنزيل خود وصف
ايشان فرموده كه يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ
وَ النَّهارَ لا يَفْتُرُونَ
و ايشان عليوناند و ملائكه مقربون و قسمى ديگر تدبير امر انسان ميكنند و بجهت اين
از آسمان بزمين نازل ميشوند بر نهج آنچه قضايا بآن سبقت گرفته و قلم الهى بآن جارى
گشته و اصلا در امر الهى عصيان نميورزند و آنچه بآن مأمور ميشوند بلا تا خبر بان
اقدام مينمايند كما قال اللَّه تعالى لا
يَعْصُونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ يَفْعَلُونَ ما يُؤْمَرُونَ و كقوله تعالى فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً و بعضى از ايشان سماويند و بعضى ارضى و مقول له در آيه همه
ملائكهاند بجهت عموم لفظ و (عدم) مخصص و بعضى تخصيص ايشان بملائكه ارض ميكنند
چنان كه گذشت و جمعى ديگر بر آنند كه مراد ابليس است و آنها كه با او بودند در
محاربه جن چنان كه در روايت واقع شده كه حقتعالى اول جن را در زمين ساكن گردانيد
ايشان در زمين با فساد مشغول شدند حقتعالى ابليس را با جمعى از ملائكه فرستاد تا
تدمير ايشان كردند و تفريق آنها نمودند در جزاير و جبال و جاعل ماخوذ است از جعل كه
دو مفعولى است و هر دو مفعول آن فِي
الْأَرْضِ خَلِيفَةً
است و عمل جاعل كه اسم فاعل است در هر دو مفعول خود جهت آنست كه بمعنى استقبالست و
اعتماد بر مسند اليه كرده و ميتواند بود كه بمعنى خالق باشد و خليفه ماخوذ است از
(يخلف غيره و ينوب منابه) و هاء در او براى مبالغه است و مراد بآن آدم است زيرا كه
خليفة اللَّه فى ارضه است و همچنين هر بتى كه خداى تعالى استخلاف او كرده در عمارت
ارض و سياست ناس و تكميل نفوس ايشان و تنفيذ امر او در ميان ايشان نه بجهت احتياج
حقتعالى بآن كسى كه نايب خود ساخته بلكه بجهت قصور و مستخلف عليه از قبول فيض او و
تلقى امر او بغير (وسط) و از اين جهت استنباى (ملك) نفرموده كما قال تعالى وَ لَوْ جَعَلْناهُ
نام کتاب : تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين نویسنده : كاشانى، ملا فتح الله جلد : 1 صفحه : 140