702.
تاريخ الطبرى- به نقل از يونس بن حبيب جَرمى-: وقتى عبيد اللَّه بن زياد، حسين بن
على عليه السلام و برادرانش را كشت، سرِ آنها را براى يزيد بن معاويه فرستاد.
يزيد، نخست، از كشته شدن آنها شادمان گرديد و عبيد اللَّه در نزد او جايگاهى والا
پيدا كرد؛ ولى زمانى طولانى نگذشت كه از كشته شدن حسين عليه السلام پشيمان شد و
مىگفت: «اتّفاقى برايم نمىافتاد، اگر براى پاسداشت شأن پيامبر و مراعات حقّ او و
خويشاوندىاش، رنج حسين را تحمّل مىكردم و او را با خودم به خانهام مىبردم و در
آنچه مىخواست، حاكمش مىكردم، هرچند كه مايه عيب و ضعف حكومتم مىشد!
خدا،
ابن مرجانه را لعنت كند! او بود كه حسين را بيرون آورد و مجبورش كرد. حسين خواست
كه راهش را باز كنند تا برگردد؛ امّا او چنين نكرد. حسين خواست تا زمانى كه خداوند
عزّوجلّ عمر او را به پايان مىرساند، دستانش را در دستان من بگذارد و يا به
سرحدّى از سرحدّات اسلامى برود؛ ولى او چنين نكرد و جلوى حسين را گرفت و او را كشت
و مرا با كشتن حسين، در ميان مسلمانان، منفور كرد و در دلشان، دشمنى با من را كاشت
و نيكان و بَدان، به خاطر فاجعهآميز بودن كشتن حسين، با من دشمن
[1] رَأَيتُ امرَأَةً مِن بَني بَكرِ بنِ وائِلٍ، كانَت مَعَ زَوجِها
في أصحابِ عُمَرَ بنِ سَعدٍ، فَلَمّا رَأَتِ القَومَ قَدِ اقتَحَموا عَلى نِساءِ
الحُسَينِ عليه السلام في فُسطاطِهِنَّ، وهُم يَسلُبونَهُنَّ، أخَذَت سَيفاً،
وأقبَلَت نَحوَ الفُسطاطِ، وقالَت: يا آلَ بَكرِ بنِ وائِلٍ! أتُسلَبُ بَناتُ
رَسولِ اللَّهِ؟! لا حُكمَ إلّا للَّهِ، يا لَثاراتِ رَسولِ اللَّهِ! فَأَخَذَها زَوجُها،
فَرَدَّها إلى رَحلِهِ 719
( الملهوف: ص 180، مثير الأحزان:
ص 77).
نام کتاب : گزيده شهادت نامه امام حسين بر پايه منابع معتبر نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 865