سلام
بر قاسم، فرزند حسن بن على؛ ضربت خورده بر سرش، و زِرهش كَنْده شده، هنگامى كه
عمويش حسين را صدا زد! پس عمويش، خود را مانند بازى شكارى، بر بالاى سرش رسانْد و
او، پاهايش را به خاك مىساييد؛ و حسين عليه السلام مىفرمود: « [از رحمت خدا] دور
باشند قاتلان تو؛ كسانى كه روز قيامت، دشمنشان، جدّ تو و پدر تو هستند!».
سپس
فرمود: «به خدا سوگند، بر عمويت گران است كه او را بخوانى و پاسخت را ندهد، يا
پاسخت را بدهد، ولى تو كشته شده، بر خاك افتاده باشى و سودى برايت نداشته باشد. به
خدا سوگند، امروز، روزى است كه كُشندگان او (عمويت)، فراوان و ياورانش، اندك
اند!».
دو
نكته
1.
در كتاب الهداية الكبرى، نوشته حسين بن حَمْدان خَصيبى،[2]
از امام زين العابدين عليه السلام در شرح وقايع شب عاشورا، گزارش شده است:
يا
عمّ! وأنا أُقتل؟ فأشفق عليه، ثمّ قال عليه السلام: يابن أخي! كيف الموت عندك؟
قال: يا عمّ! أحلى من العسل! قال: إي واللَّه فذلك أحلى ...[3].
قاسم
گفت: عموجان! آيا من كشته مىشوم؟ حسين عليه السلام با او مهربانى كرد و فرمود:
«اى برادرزاده! مرگ در نظرت چگونه است؟». گفت: عموجان! شيرينتر از عسل. فرمود:
«آرى. به خدا سوگند، شيرينتر است ...».