نام کتاب : گزيده شهادت نامه امام حسين بر پايه منابع معتبر نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 302
مسلم، داماد امير مؤمنان عليه السلام بود و نام همسرش در برخى منابع،
رُقَيّه و در برخى ديگر، امّ كلثوم، گزارش شده است كه احتمالًا كنيه رقيّه باشد.
وى، دو فرزند به نامهاى عبد اللَّه و على داشت كه عبد اللَّه، در كربلا به شهادت
رسيد. فرزندان ديگرى نيز از وى، گزارش شده است. به هر حال، تصريح شده كه نسلى از
وى، باقى نمانده است.
چند
تن از برادران مسلم عليه السلام در كربلا حضور داشتهاند و به شهادت رسيدهاند.[1]
177.
الإرشاد: ابن زياد به وى گفت: خداوند، مرا بكشد، اگر تو را به گونهاى نكشم
كه [پيش از اين] در اسلام، كسى آن گونه كشته نشده است!
مسلم
به وى گفت: تو سزاوارترين كسى هستى كه در اسلام، بدعت بگذارد و تو هيچ گاه بدترين
كشتن و زشتترين مُثله كردن و بدسرشتى و پيروزىِ دنائتآميز را رها نمىكنى.
ابن
زياد، شروع به دشنام دادن به مسلم و حسين و على و عقيل- كه درود و سلام خداوند بر
آنان باد- كرد و مسلم، هيچ پاسخ نمىگفت. آن گاه ابن زياد گفت: او را بالاى قصر
ببريد و گردنش را بزنيد و آن گاه بدنش را به سرش ملحق سازيد.
مسلم
بن عقيل- كه رحمت خدا بر او باد- گفت: اگر ميان من و تو، خويشاوندىاى بود، مرا
نمىكشتى!
ابن
زياد گفت: كجاست كسى كه ابن عقيل بر سرش ضربت زد؟
بكر
بن حُمرانِ احمرى را آوردند. ابن زياد به وى گفت: بالا [ى قصر] برو. بايد تو گردنش
را بزنى.
او
مسلم را بالا [ى قصر] بُرد، در حالى كه مسلم تكبير مىگفت، استغفار مىكرد و بر
پيامبر صلى اللَّه عليه و آله درود مىفرستاد و مىگفت: خداوندا! ميان ما و قومى
كه ما را فريفتند و تكذيب كردند و خوار ساختند، داورى فرما.
مسلم
را به بالاى محلّى كه امروزه جايگاه كفشدارها ناميده مىشود، بردند و