نام کتاب : گزيده شهادت نامه امام حسين بر پايه منابع معتبر نویسنده : محمدی ریشهری، محمد جلد : 1 صفحه : 283
159. البداية و النهاية: عبيد
اللَّه بن زياد به همراه فرماندهان و بزرگان، به هنگام نماز عشا از قصر بيرون آمد
و نماز عشا را با مردم در مسجد جامع اقامه كرد. آن گاه براى مردم، خطبه خواند و
مسلم بن عقيل را از آنان خواست و بر جستجو براى يافتن مسلم، تأكيد كرد و گفت: هر
كس مسلم را نزد خود بيابد و خبر ندهد، خونش هدر خواهد بود و هر كس او را بياورد،
به اندازه ديهاش [جايزه مىگيرد].
او
نگهبانان را نيز فرا خواند و آنان را بر جستجو براى يافتن مسلم، تحريك و تهديد
كرد.[1]
4/ 24 خبر دادن پسر طَوعه از مخفيگاه مسلم بن عقيل
160.
تاريخ الطبرى- به نقل از مجالد بن سعيد-: چون صبح شد، ابن زياد جلوس كرد و اجازه
داد مردم بر او وارد شوند. آن گاه محمّد بن اشعث آمد. عبيد اللَّه گفت: مرحبا به
كسى كه دورويى ندارد و مورد اتّهام نيست! و او را كنار خود نشاند.
پسر
پيرزن- كه مادرش مسلم بن عقيل را پناه داده بود- [نامش] بلال بن اسَيد بود. او
صبحگاهان نزد عبد الرحمان بن محمّد بن اشعث رفت و به وى خبر داد كه مسلم بن عقيل،
نزد مادر اوست. عبد الرحمان به نزد پدرش- كه در مجلس ابن زياد بود- آمد و با او
درِ گوشى صحبت كرد. ابن زياد پرسيد: چه گفت؟
[1] أمَرَ ابنُ زِيادٍ بُكَيرَ بنَ حُمرانَ أن يَصعَدَ بِهِ[ أي
بِمُسلِمٍ] إلى أعلَى القَصرِ فَيَقتُلَهُ، فَصَعِدَ بِهِ وهُوَ يُسَبِّحُ
اللَّهَ تَعالى ويَستَغفِرُهُ، ويُصَلّي عَلى نَبِيِّهِ صلى اللَّه عليه و آله،
فَضَرَبَ عُنُقَهُ، ونَزَلَ وهُوَ مَذعورٌ.