115.
تاريخ الطبرى- به نقل از ابو ودّاك-: نعمان بن بشير، نزد ما (مردم) آمد و بر منبر
رفت. حمد خدا كرد و او را سپاس گزارد و گفت: امّا بعد،- بندگان خدا- از خدا پروا
كنيد و در تفرقه و فتنه و آشوب، شتاب مكنيد؛ چرا كه در فتنه و تفرقه است كه مردان،
هلاك مىشوند و خونها ريخته مىشود و اموال به غارت مىرود. نعمان، مردى بردبار،
اهل عبادت و آرامشطلب بود.
آن
گاه گفت: من با كسى كه با من نجنگد، نمىجنگم و بر كسى كه به من هجوم نياورده،
هجوم نمىبرم و به شما دشنام نمىدهم، متعرّض كسى نمىشوم، و به صِرف اتّهام و
گمان، كسى را نمىگيرم؛ ليكن اگر شما از نيّات خود، پرده برداشتيد و بيعت خود را
شكستيد و با پيشواى خود به مخالفت برخاستيد، سوگند به خدايى كه جز او خدايى نيست،
با همين شمشير، تا در دست من است، با شما خواهم جنگيد، گرچه از ميان شما، كسى
يارىام نكند؛ ليكن اميدوارم در ميان شما، آن كه حقيقت را مىشناسد، بيشتر باشد از
كسى كه باطل، او را گمراه كرده است.
آن
گاه عبد اللَّه بن مسلم، پسر سعيد حضرمى و همپيمان بنى اميّه، برخاست و گفت: اين
وضعيت را جز ستمگرى، اصلاح نمىكند. اين رويّهاى كه تو با دشمنت در
[1] كانَ مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ- حَيثُ تَحَوَّلَ إلى دارِ هانِئِ بنِ
عُروَةَ، وبايَعَهُ ثَمانِيَةَ عَشَرَ ألفاً- قَدَّمَ كِتاباً إلى حُسَينٍ عليه
السلام مَعَ عابِسِ بنِ أبي شَبيبٍ الشّاكِرِيِّ: