آنان
كه كافر شدند، گفتند: چرا قرآن يكباره بر او نازل نمىشود؟».
اين
سخن اعتراضى بود به نزول تدريجى قرآن؛ بدين معنا كه اگر محمد صلى الله عليه و آله
پيامبر بود، مىبايد دين او كامل و تام مىبود و اصول، فروع، فرايض و سنّتهايش
يكجا نازل مىشد و حال كه چنين نيست و او براى هر رخدادى سخنى مىسازد، اجزاى كتاب
او منظم نيست، بلكه سخنانى پراكنده است.[1]
خداوند در پايان آيه، بى آن كه ادعاى كافران را درباره نزول تدريجى تكذيب كند، از
فايده آن سخن مىگويد كه استوار ساختن قلب پيامبر صلى الله عليه و آله است:
«كَذلِكَ
لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَكَ.
اين
چنين فرستاديم تا دلت را با آن ثبات دهيم».
2.
آيه «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ؛
ماه رمضان كه در آن، قرآن فرو فرستاده شد» و آياتِ مشابه، كه به ظاهر
از نزول دفعى در ماه رمضان سخن مىگويند، از گذشته و آنچه پيشتر نازل شده خبر
مىدهند و خود در زمره آن قرار نمىگيرد و شكى نيست كه اين آيات، خود، جزء قرآن
اند؛ پس نمىتوان گفت كه همه قرآن در شب قدر نازل شده است. اين آيات فقط در صورتى
مىتوانند از خود نيز خبر دهند كه خود نيز در شب قدر نازل شده و به صيغه زمان حال
(نظير «الذى ينزل» يا «إنّا ننزِله») باشند نه ماضى، در حالى كه چنين نيست. نتيجه
آن كه منظور از نزول در شب قدر، آغاز نزول است، نه نزول دفعى و يكباره قرآن.[2]
3.
آياتى كه از نزول قرآن در شب قدر سخن مىگويند و گروه نخست به آنها تمسك جستهاند،
بر نزول دفعى دلالتى ندارند؛ زيرا در وقت نزول اين آيات، بخشى از قرآن هنوز نازل
نشده بود و از اين رو، از واژه «قرآن» تنها بخشى از آن به